le ciel de paris

پنگوئنم دیروز میگه : بیا پرواز کنیم . 

بهش میگم که ما نمی تونیم پرواز کنیم . 

دو ساعت بعدش میگه : این خرسه می خواد پرواز کنه . 

میگم : خرسا نمی تونن پرواز کنن چون بال ندارن . فقط پرنده ها بال دارن . میگه : چرا خرسه می تونه پرواز کنه ! 

شب وقت خواب ، مینی عروسک هاشو آورد و توی هوا این طرف و اون طرف کرد و گفت : پرواااز کنیم . 

بهش گفتم : اینا که نمیتونن پرواز کنن . بال ندارن .

 گفت: چرا !

 گفتم : کو بالاشون ؟ دستاشونو نشون داد و گفت : ایناهاش .

 گفتم : اینا دستاشونه نه بال هاشون . گفت : اینا بالاشونه !! 


شب خواب می دیدم دارم پرواز می کنم . اونم کجا ؟ بر فراز پاریس !! حالا من که فرودِ پاریس رو هم ندیده بودم  نمیدونم اونجا چیکار میکردم و اون منظره های دلفریب کجای ضمیر ناخودآگاهم بودن که تازه خودشونو رو کرده بودن اما تجربه ی واقعا هیجان انگیز و منحصر به فردی بود . وقتی بیدار شدم با خودم فکر کردم اینم یک وحی الهی از جانب پروردگار که بهم حالی کنه اینقد مرزهای تخیل این بچه رو محدود نکنم . 


پی اس : خودپیامبر پنداری گرفتم !خب الان مثلا من چی از حضرت ایوب کم دارم ؟! والا ! بیاد ببینم اگه جای من بود میتونست اینقدر صبر کنه !!