سردمه . اون سرمای سخت اروپا که اون مسخره ها می گفتن انگار همش جمع شده توی تن من . هرجا میرم همراه خودم این پتوی مقاوم تا منهای پونزده درجه رو میکشونم و باز سردمه . کیسه آب گرم رو پر از آب جوش میکنم و به خودم می چسبونم . بعد دلم میخواد یک چیز بزرگ تری بود اندازه ی کل قد یک متر و هفتاد و یک سانتی ام ! این یک وجب کیسه کجا رو گرم کنه آخه ؟!
کیسه آب گرم و کردم توی پنجاه کیلو بار مجازی که داشتم و در اولین سفرم با خودم آوردم . لابد فکر کردم دارم میرم سیبری و اونجا هیچ مغازه ای نیست و اگه هم هست ما خیلی فقیریم و نمیتونیم یک کیسه ی آب گرم بخریم ! وگرنه هیچ عقل سلیمی وقتی قراره همه ی زندگیشو خلاصه می کنه تو سی کیلو ، کیسه آب گرم رو با خودش نمیاره ! بهرحال کیسه ی آب گرم که اینقدر نقش پررنگی در هجرتم داشته دقایقی پیش سوراخ شد ! شانس آوردم زود فهمیدم وگرنه احتمالا الان توی بخش سوختگی بیمارستان بودم . بس که فشارش دادم و به خودم مالوندمش دیگه طاقت نیاورد و وا داد ! همه ی نگرانیم اینه که توی این چند ساعت تا رفتن به مغازه و خریدن یک کیسه ی آب گرم چیکار کنم که منجمد نشم !
امروز صبح بیدار شدم و احساس کردم یک چیزی توی دلم سرجاش نیست و در حال پیچوندن بقیه ی اجزای دلمه ! چند روز پیش رفتم حموم و بوی نرم کننده دقیقا همین وضع رو در دلم ایجاد کرد . بویی به گندیِ اون نرم کننده تا حالا نشنیده بودم . نرم کننده رو انداختم توی سطل اما سرم همچنان بو میداد یک طوری که دلم میخواست سرم رو بکنم و بندازم یک طرف ! مجبور شدم چند ساعت بعدش دوباره برم حموم و خودمو از شر اون بو خلاص کنم .
بعضی چیزها بوی شدیدی پیدا کردند مثل مایع دستشویی که زیادی بوی نارگیل میدهد یا گوجه فرنگی ! گوجه فرنگی هم یک بوی شدید گوجه فرنگی میدهد ! یادم نمی آید قبلا هم گوجه فرنگی اینقدر بو میداد یا نه !!
با خودم فکر میکنم چند بار توی زندگی خودمو مادر دوتا بچه تصور کردم ؟! و تنها چیزی که یادم میاد همین چند ماهه اخیره اما به نظر این چیزیه که حالا داره اتفاق میفته .. چیزی که من به ندرت تصورش می کردم . و هنوز در فاز ناباوری هستم . از سرما می لرزم و تمام روز می خوابم اما با همان روتین قبلی زندگی میکنم . فقط وقتی بهش فکر میکنم استرس میگیرم ، مثل الان ! که اگه مشکلی پیدا کنه چی ؟! اگه زود دنیا بیاد چی ؟! یا اگه دیر دنیا بیاد ؟! یا اگه من سر زایمان بمیرم !! این مسیر رو تا جاهای تاریک تری هم میرم و چون نمیتونم خودمو به جای مطمینی وصل کنم کلا رهاش میکنم ! یک طوری میرم توی فاز “اصلا هرچی پیش آید خوش آید” !
خوشحالم ؟ نمیدونم .. فقط به شکل عجیبی آروم و راضی ام و به نظرم اینا برام خیلی کافی اند .
تعبیر خوابت معلوم شد.مبارکه مامان خانومی
هرچی فک کردم یادم نیومد کدوم خوابم منظورته ولی مرسی عزیزم
مبارک باشه،منم تو بارداری،همه چیز برام بودار میشد.میگذره.
ممنون سهیلا جانم
میگذره آره
الان این بالا ی پست جدید نبود؟ :))) من داشتم براش کامنت میزاشتم که دیدم نیست دیگه :)))
هست که !
شاید من اشتباهی دستم خورده پاکش کردم ولی هست به خدا
اوخی اوخی

الهی تو دلی هم سلامت باشه
مبارکت باشه
تنت سلامت
مرسی رها جانم
تن تو هم سلامت باشه تا دنیا دنیاست
خییییییلی مبارکه وقتی داشتم میخوندم شگفت زده شدم یهو

تبریک به پنگوئن کوچولو
مرسی عزیز دلم
اره دیگه همه ی چیزای خوب برای پنگوئن
مبارکه خوش قدم باشه
مرسی عزیزم
سلامت باشی
مبارکهههههه لیمو جون
فدات شم نسیم جانم
مرسی عزیزم
سلام
مبارکه به سلامتی به دنیا بیاد
چه زیرپوستی خبرشو دادی
سلام عزیزم
زیاد استعداد ندارم تو دادن خبر ها
مبارکه عزیزم، به سلامتی و خوشی




دیگه از الان تا ...... نگرانی و استرس مادرانه همدم شب و روزت میشه ولی کم کم یاد میگیری باهاش کنار بیای، لذت مادری به همه اینا میارزه عزیزم.
سلام شادی جانم . مرسی ازت
اره دیگه اینطوریه … خوب و بد همیشه با همه
ای جاانم ،داره یه خودی نشون میده (نمیدونم چرا میخواستم بنویسم خانوم خانوما)

الهی بسلامتی پیش بره همه چی عزیزدلم
مرسی عزیزم
)
هووم پریسا جانم سالم باشه دختر و پسرش مهم نیس ( مثلا من خیلی مامان بزرگم
عه! داشتم میخوندم با خودم گفتم لیمو حامله هست:) بعد مثل آدمی که یهویی کشف میکنه یه نفری حامله هست! همچین حسی پیدا کردم:)))
خیلی خیلی بهت تبریک میگم، کارخوبی کردی عزیزم:) انشاالله به سلامتی
مرسی زری جانم ، درباره ی اینکه کار خوبی کردم یا نه فعلا نظری ندارم
قربونت برم
اولین باره که براتون کامنت میزارم
خیلی خیلی تبریک میگم
مرسی عزیزم برای کامنتت
ممنون
خیلی خیلی تبریک میگم و برات خوشحالم

من هم یک چیزهای عجیبی موقع مهاجرت آوردم که الان که فکر میکنم کلی خنده اممیگیره. مثلا یک عالمه مداد وخودکار که برای صد سال نوشتن هم زیاد بود
مرسی ترانه جانم ممنون
خب میدونی آدم تجربه نداره و استرس هم داره برای همون تصمیمات اینطوری می گیره
سلام خیلی تبریک میگم
همیشه شنیده بودم بچه دوم راحتتره ولی ظاهرا فقط در حد حرف بود
همه چی روبراهه نگران نباش دختر بلند بالا
مهری جانم من که هیچ وقت به این حرفا توجه نکردم چون هرچی ام باشه به نظرم بچه بزرگ کردن جز سخت ترین کارای دنیاست
فدای تو بشم ممنون امیدوارم همه چی خوب پیش بره
سلام عزیزم
اون روزی که باهات حرف زدم حس کردم یه تغییری کردی و نمیفهمیدم چی:) الان فهمیدم که اون تغییر انقده دوست داشتنی و خوب بوده
مبارکه لیمو جانم.
تو رو خدا اسمش رو بذارید آلوپ=)))
سلام عزیزم

من که خودم هیچ تغییری نمی فهمم
مرسی عزیزم
اره شایدم بذاریم تیرکس به افتخار علاقه شدید اوشون به تیره دایناسورها
سلام
مبارکه
امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشید
سلام
شما هم همینطور
ممنون و متشکر