در ستایش سی سالگی

آه ای سالگی عزیزم 

هیچ وقت فکر نمی کردم سی سالگی اینطور درخشان باشد. اینطور خردمند و فرزانه. یک طوری که مهربان و دلنواز توی گوشت ضعف هایت را گوشزد کند و یک طوری روانشناس گونه تلاش کند این ضعف ها را حل کنی و یا اگر حل نشد از آنها بگذری.  در هیچ سنی مثل الان خودم را اینقدر دقیق نقد نکردم . آرامشی هم حاصل شده از این وضع که توصیف ناپذیر است. آرامش پذیرش همه ی آنچه هستم ، با همه ی نقصها و کمبودها و اشتباهات و همه چیز.

دلم می خواست دو سه روز از هر ماه را برمیداشتم و مچاله می کردم و دور می انداختم و با مابقی روزها کیف می کردم.  درست مثل این روزها و نه مثل چند  روز قبل. 

می خواهم بگویم نه اینکه به ارقام سن و سال آدم که اضافه می شود خوشحال بشوی که اتفاقا گاهی هم می ترسی که این فرصت زندگی با چه سرعتی در گذر است اما انگار دست تجربه باشد یا خرمندی آدم که با گذر زمان پایدارتر می شوی و زندگی را درست همان طور که هست می بینی و حتی فوت و فن های زندگی و قوانین اش را یاد می گیری.  البته که دوست دارم بیست ساله باشم یا بیست و پنج ساله یا وقتی بهاره گل امساله باشم:) اما باید بگویم سی سالگی بهترین سال زندگی ام است.  دوست دارم همیشه سی ساله باشم: )

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد