وقتی از امید حرف می زنم از چه حرف می زنم

گاهی به این فکر می کنم که امید دقیقا در کدام مرحله از تکامل ما پیدا شد و چطور شد که اینطور در ما تنیده شده و چطور که همیشه و در هر شرایطی هست ؟ باید دوره بیفتند و ببینید این امید دقیقا از کجا سرچشمه میگیرد که عقل و منطق هم سرش نمی شود و حتی جاهایی که نباید باشد هم هست و اگر دقت کنید گاهی وقت ها درست هم کار نمی کند اما ما باز هم سراغش می رود (یا او سراغ ما می آید! ) . 

اما من همه ی زندگی از چیزی به نام"امید واهی" می ترسیدم.  ترکیب ناموزونی هم هست.  امید واهی به آدم انرژی پوچ می دهد و بعد در یک موقعیت دیگر خفت ات میکند و حالت را میگیرد.  می خواهم بگویم این امید همیشه هم چیز خوبی نیست.  وقتی وسط پیس او شتی و به جز شت چیزی نمی بینی سر و کله اش  از همان وسط پیدا می شود و یک جوری گل و بلبل را می کند تو چشم هایت که فراموش می کنی کجا بودی . حالا چی ؟ گل و بلبل های فیک را . 

حالا در این جایی که هستم  درست نمی توانم تفاوت امید واهی را از امید واقعی تشخیص بدهم فقط می توانم وجود چیز نیرومندی  را تشخیص بدهم که وقتی آش و لاش از آنچه زندگی برایم تهیه و تدارک دیده بود گوشه ی رینگ افتاده بودم ، به سمتم آمد ، دستم را گرفت و  و مرا برد درست زیر آسمان آبی و خورشید درخشان.  کاش فتوشاپ و چیز فیکی این وسط نباشد. 

آرزو می کنم همه ی فتوشاپ ها و فیک ها که احساسات دروغین را منتقل می کنند در دم نابود شوند. 

آرزو می کنم خبرهای خوش مثل رودخانه ای خروشان جاری بشوند میان زندگی ام. 

آرزو می کنم تا شقایق هست امید هم باشد.  

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد