در روزهایی که نمی دانیم

 تمام بعدازظهر  جمعه ای که گذشت را با خودم کلنجار می رفتم.  سر خط چشم! بله قانون نانوشته ای هست که در عروسی باید هرچه در چنته داری را رو کنی و خط چشم کشیدن یکی از آن چیزهاست. من هیچ وقت نه در خط چشم کشیدن و نه در هیچ متد آرایشی خاصی استعداد نداشتم.تمام عمر خودم را قانع کردم که با یک رژلب هم خوبم.  

در یوگا یک جمله ی معروف هست که می گوید:  حد توان ، حد مطلوب. به این معنی که شما مجازید تا جایی بدنتان را بکشید و یا در حرکتی بمانید که از آن لذت ببرید و به مجردی که احساس فشار یا درد در ناحیه ای از بدن کردید باید از حرکت خارج شوید و خب پر واضح است که حد توان هرکسی با دیگری متفاوت است و همین که با این شعار ، شما را در رقابت با کسی قرار نمی دهند مگر خودتان ، برای من چیز جذابی است .  یعنی شمایید و خودتان که چقدر تلاش کنید زمان های ماندگاری در حرکات بیشتر شود .

این شعار به همه ی زندگی ام سرایت کرده و همین شد که جمعه ی پیش را برای اولین بار بدون خط چشم و فقط با یک رژلب به عروسی رفتم.  حد توان و مطلوبم همان یک رژلب ناچیز بود و من هم نمی خواستم خودم را اذیت کنم .  شرط می بندم تنها زنی که آن شب خط چشم نداشت من بودم! وقتی در آسانسور نگاه عمیقی به من کرد و گفت:  چه خوشگل شدی فهمیدم تا روی مدار حد مطلوب راه می روم ، حس خوبم به بقیه هم منتقل می شود و همه با هم در یک شرب مدام فرو می رویم.  

همین شد که تمام این روزها که زندگی ما روز و شب نمی شناسد روی مدار مطلوب مان چرخ می زنیم که خسته و ناامید نمی شویم و فارغ از نتیجه فقط در حال لذت بردن هستیم. 

می خواهم بگویم روی مدار مطلوب که باشی زندگی هم معنادارتر است و در رقابت با خودت که قرار میگیری عمیق تر و بزرگتر هم رشد می کنی.  

خلاصه که امید دارم همه ی جنبندگان عالم تا همیشه روی مدار مطلوبشان بچرخند منجمله خودم. 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد