یکی از روزهایی که نمی دانیم

امروز الف ب! از یکی پرسید اگر در مسیر سختی که پیش رو داری شکست بخوری چه کار می کنی ؟ و من بیشتر کلاس را به این سوال فکر می کردم.  آن کس که سوال از او پرسیده شد پاسخ داد به دنبال راه دیگری می گردم و من هم همین پاسخ را می دادم احتمالا.  

تجربه هم مقوله ی پیچیده و زیبایی است.  سه سال پیش حاضر بودم هر رنجی را به جان بخرم و گیر شکست و نشدن و دنبال راه های جایگزین نیفتم.  حالا جوری دیگرم.  دنیا را می شناسم و می دانم گاهی نمی شود.  گاهی آنطور که فکر می کنم نیست.  حالا اگر نشود واقعا به دنبال راه دیگری می گردم.  مهم تر از همه اینکه نمی ترسم که نشود.  شماری از نشدن های زندگی ام ندارم و یا حتی خاطره ی خاصی اما چیزی نشسته توی وجودم و مشکلی با سنگهای عظیم وسط راه ندارد.  شاید این تغییرات ناشی از مادر شدن باشد که خودش اندازه ی کهکشان راه شیری تغییرات به همراه دارد.  اصلا نمی دانم علتش چیست و دنبالش هم نیستم.  فقط خوشحالم که می دانم از زندگی چه می خواهم.  

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد