Change your mind, like a girl changes clothes

یک جایی موراکامی از زبان یکی از شخصیت های کتاب پین بال 1973 گفت که:  اگر طرز فکر کسی خیلی متفاوت از من بود دیوانه می شدم و اگر خیلی نزدیک بود، غمگین. و این تنها جمله ای نیست که نمی گذارد این کتاب را زمین بگذارم. 

تمام دیروز و امروز را (تا آنجا که شده) کتاب خواندم و آنجا که نشده پیغام های جامانده و عقب افتاده را دادم و حتی یک وسوسه ی درونی داشتم که "همیشه پای یک زن در میان است " را دوباره ببینم . این فیلم محشر است و با اینکه سالها گذشته از دیدنش هنوز بعضی سکانس ها را با جزییات باورنکردنی یادم مانده ، مثل رنگ زیرشلواری گلشیفته فراهانی! و خب فقط کسی که بچه ی یک ساله داشته باشد می فهمد که خواسته فیلم دیدن در این شرایط چه خواسته ی خنده داری است!

  تمام دیروز و امروز چیزهایی را سرچ کردم که خیلی هم ضروری نبودند و حتی به دعایی فکر کردم که قرار بود خودم بنویسم ! و جالب اینکه پیدایش کردم! و پرواضح است که من دعانویس نیستم !

همه ی این فعالیت ها را انجام دادم چرا که فردا امتحان پایان ترم دارم و از هر فرصتی برای فرار از درس خواندن استفاده می کنم و این یک عادت قدیمی است.  من هنوز فارسی فکر می کنم و آلمانی می نویسم و به هزارجایم فشار می آورم تا بتوانم یک جمله بگویم و آن جمله هم در بهترین حالت یکی دوتا اشکال گرامری دارد! شاگرد تنبل کلاس نیستم ولی زرنگ هم نیستم و این وسط بودن چیزی است که هیچ وقت دوست نداشتم. حتی دو دقیقه قبل از اینکه بیایم اینجا و اینها را بنویسم کتاب را باز کردم اما سر از اینجا درآوردم.  

باید یک فکری به حال فکرهایی که به فارسی می کنم و جمله هایی که نمی توانم بگویم بکنم چون سی سالگی سن عجیبی است.  زود به خوردت می دهد که:  تو برای این کار مناسب نیستی و بیخیال شو! از آن فارسی فکر کردن هاست! باید تا قبل از بلند شدن این نوا دور همه ی کارهای بیهوده را خط بکشم و به سرعت آلمانی فکر کنم! 

نظرات 1 + ارسال نظر
زری 30 مهر 1400 ساعت 21:09 http://maneveshteh.blog.ir

آخر راهی پیدا کردی که وقتی کتاب درسی باز میکنی سر از جاهای دیگه در نیاری؟

زری اینو خودم فراموش کرده بودم ریشه های تاریخی داره این رفتارام دست خودم نیست
ولی واقعا چون زبون آلمانی با آدم شوخی نداره منم کم کم بیشتر جدی شدم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد