سه شنبه های بی رحم

نحوه ی برخوردم با آنچه شنیدم ورای تصور خودم است.  آرام و صبورانه ایستادم تا ببینم زندگی این بار قرار است چی تقدیمم کند.  پیش ترها و در شرایط مشابه از استرس می مردم ولی حالا حتی استرس هم ندارم. نتیجه؟! من هزاربار به همه ی نتیجه های ممکن (هرچقدر تلخ و شکننده ) فکر کردم.  به غربت خودم و تنهایی. به همه ی آنچه یک عمر ازش می ترسیدم و زودتر از انتظارم سرم آمد.  به همه ی آنچه در تحمل هیچ کس نیست.  

حالا یک پنگوئن کوچک نگاهم می کنم و من او را لایق ناراحتی ها و غم های پیدا و پنهان خودم نمی بینم پس مثل کسی رفتار می کنم که هزارسال زندگی کرده و هزار بار در این شرایط بوده. 

یک بار یک جایی خواندم که کیارستمی گفته به ازای هر به دست آوردنی یک از دست دادن در انتظارت هست.  هرچند خیلی به این معتقد نیستم اما در زندگی خودم به ازای هر اتفاق خوب ، یک اتفاق ناخوشایند و گاهی خیلی بد رخ داده.  یعنی این عدالت و تعادلی که خداوند در زندگی من جریان داده در تمام دنیا قرار داده؟! امیدوارم! بگذریم. 

باید منتظر بمانم و می دانی آخر سر هم ، چه خدا به من رحم کند و چه نکند ،باید بپذیرم. یکم مسخره نیست ؟!

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد