آرایشگاه زنونه

نه اینکه از تفریحات من رفتن به سالن های آرایشی و شنیدن مکالمات زنان باشد ، این بار به واقع نیاز مبرمی به آرایشگاه داشتم.  چار لاخ ابروی ناچیزم به شکل نامنظمی درآمده بود که اصلاحش از دستم خارج شده بود. 

زیر دست رییس سالن نشسته بودم . یک طرف سالن یکی ناخن می کاشت با کلی دم و دستگاه.  طرف دیگر یکی با یک فرچه در دستش در حال رنگ رزی بود و طرفی دیگر که با در و پرده جدا شده بود محل اپیلاسیون و ماساژ لاغری و روغن درمانی! بود و در گوشه و کنار هم یکی مو کوتاه می کرد و یکی بند می انداخت و خلاصه بازار مکاره ای بود. رییس سالن درست وقتی با موچین و تیغ و قیچی بالای سر من نشست از بحث پارکینگ شروع کرد و خطاب به همه گفت که همسایه ها شاکی هستند که چرا کارکنان این سالن ماشین هایشان را توی کوچه پارک می کنند.  آنوقت یکی از سمت کوتاهی مو گفت: 

-مگه کوچه ارث باباشونه!

  و خب راست هم می گفت اما رییس سالن اصرار داشت که یک طوری حالی آنها بکند که ماشینهایشان را توی کوچه پارک نکنند و بعد بحث را کشاند به این سمت که مردهای توی آن املاکی و آن میوه فروشی و آن نانوایی به جهان(که حدس می زنم شوهرش بود) شکایت کردند که دخترانی که به سالن شما می آیند و می روند خیلی خوش آب و لعابند و حتی زیرزیرکی سر و گوششان هم می جنبد.  این را که گفت همهمه ای سالن را گرفت.  صدای ضعیف اعتراض همه بلند شد.  بعد یک نفر از سمت سالن اپیلاسیون با صدای نسبتا بلندی گفت : 

-واه واه ، چه غلطا ، ما سرو گوشمون میجنبه؟! میخواستی بگی ما حتی برای شما بلانسبت نمی رینیم!! چه برسه دنبالتون باشیم! 

سالن را صدای خنده برداشت.  من چشم هایم را باز کردم ببینم آنکه  این عمل شنیعش هم اینقدر کلاس دارد کیست ! آنوقت دختری هم سن و سال خودم را دیدم با دماغی عملی و گونه هایی برجسته و لباسی نیمه عریان.  چیزکی بود برای خودش. خنده ی حضار که تمام شد رییس سالن گفت: 

-در هرصورت خانمای گل ، بی زحمت توی رفت و آمدتون کمتر آرایش کنید مخصوصا الان که محرمه.  و بعد یک نفر داد زد که: 

-برای ظهور آقا امام زمان صلوات.  و همه یک صدا صلوات فرستادند! رییس سالن درست بعد از صلوات به من گفت:

-مبارکه عزیزم. 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد