گزارش یک تابستان

شانزده ساله که بودم تقریبا می دانستم از دنیا چه می خواهم.  تا حدودی نقاط ضعف و قوتم را می شناختم . مثلا می دانستم شاید یک روز یک شاتل بسازم و بفرستم فضا اما هیچ وقت در آشپزخانه و امور مربوط به آن چیزی نمی شوم.  هروقت به آشپزی ، ظرف شستن ، سبزی پاک کردن و این قبیل کارها فکر می کردم ترجیح می دادم دو خط کتاب بخوانم و این امور را به دست اهلش بسپارم.  

اما خب زندگی خودش مثل آن چرخ کوزه گری است که با دستانش به تو شکل می دهد و یک روز چشم باز می کنی و می بینی دست دهر چیزی از تو ساخته که در تصورت هم نمی گنجد. این طوری است که حالا که به روزهای آخر تابستان رسیدیم ، اگر بخواهم انشای"تابستان خود را چگونه گذراندم؟"را بنویسم، باید بگویم بیشتر وقتم را در آشپزخانه بودم و کارهایی کردم در حد همان فرستادن شاتل به فضا.  در اولین گام شربت آلبالو و مربایش را درست کردم.  دیدم بد نشد مربای شاتوت را هم اضافه کردم.  دیدم خیلی خوب شد ترشی میوه هم انداختم و بعد که دیدم هنوز آشپزخانه را نترکاندم شوری لوبیاسبز که همانا از علیاترین خوراک های بهشتی است را هم انداختم و بعد ، یک روز تابستانی به یاد رستورانی در استانبول افتادم که گوجه های خشک شده را میان روغن زیتون انداخته بود و چیز خارق العاده ای از کار در آمده بود و با خودم گفتم: بدو تا گوجه ها تموم نشده.  والا! چرا که نه! و گوجه هایم را همین امروز پهن کردم تا خشک بشود و وسط همین اکتیویتی های ارگانیک طور ، دیدم تنها یک گام مانده تا رب گوجه فرنگی هم بپزم. 

 وقتی کارم تمام شد و در حال سرکشیدن شربت شاتوت بودم ، پرت شدم در سیاهچاله و رفتم به یکی از دنیاهای موازی ام.  همان دنیایی که یک روز در شانزده سالگی  به جای نشستن و از پشت پنجره ی اتاق مادر را دید زدن که به سختی وسط زل آفتاب رب درست می کرد ، از جایش بلند می شود و می رود و خودش یک تنه رب ها را درست می کند.  

نظرات 3 + ارسال نظر
سهیلا 19 مهر 1398 ساعت 12:27 http://Nanehadi.blogsky.com

چقدر قشنگ توصیف کردی.همینه دیگه تو شانزده سالگی یه رویاهایی داریم که بعد اینجوری از آب در میاد.بازم خیلی خوبه.واقعیت های شیرینی هست.

ممنون عزیزم
اوهوم درست میگی

فرانچسکا 23 شهریور 1398 ساعت 02:26 https://meinthemirror.blogsky.com/

گوجه خشک تو روغن زیتون با یه کم سیر فوق‌العاده میشه.

ترکیب تو خوشمزه تره حتما باسیر عالی میشه ، امتحانش میکنم

چ بوی قشنگی موقع رب درست کردن فضا رو بر می داشت.

مادر بزرگ و خونه ی قشنگش.

مادر من هنوز هم رب درست می کنه خودش.

عاشق بوی خوبش هستم.

مادرت رو فقط به خاطر رب درست کردن باید ستایش کنی چونکه رب درست کردن خیلیییی کار سختیه

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد