تحول های شب جمعه

بر ما شعور قلبی ، آرامش درونی ، همزیستی ، پذیرش ، ایمان ، خرد عطا کن ...

این بخشی از دعای جهانی یوگاست . تقریبا همه ی چیزهای خوب برای خواستن در این یک جمله وجود دارد.  اما یک کلمه ی جادویی دارد: 

پذیرش. 

امروز در حال مراقبه داشتم برای خدای فرضی! شاخ و شونه می کشیدم.  یک تصویر واضح نشانش دادم و گفتم این چیزی است که می خواهم.  خوب و به دقت نگاهش کن! یا این که دارم نشانت می دهم می شود و یا ... . به "و یا" فکر نکرده بودم.  خدا را تصور کردم که با لحن داش مشتی ای می گوید:  و یا چی؟ هان؟ بگو دیگه! 

درست وسط همین کشاکش با خدای فرضی! به یاد این "پذیرش" افتادم. به خدا گفتم:  و یا اگر نه ، پذیرش. خدا هم طبق معمول همیشه در این لحظات چیزی نگفت! 

هرچه فکر کردم دلم بیشتر خواست بپذیرم.  بروم یک پله بالاتر. جایی که از صبح تا شب با خودم فکر نکنم چرا من؟ چرا اون؟ چرا حالا؟ چرا این طوری؟ پس عدالت کو؟ پس خدا کو؟ و هزارتا سوال بی جواب دیگر مثل همین ها که سالهاست از خودم می پرسم. و فکر کردم که چه پله ی قشنگی باید باشد. وقتی با همه ی وجودت اتفاقی بودن خودت و دنیا را درک می کنی و می فهمی که عدالتی نیست ، هوشمندانه ترین کار پذیرش است تا بگذاری زندگی از درونت جاری شود. 

خب معلومه که آدمیزاد بالا و پایین دارد و خیلی وقت ها احساساتش مثل خش روی لنز (به قول شرلوک هولمز!!) نمی گذارند واقعیت را ببیند و آن وقت ها حق دارد به تمام ذرات عالم فحش و لعنت بفرستد و یا به پهنای صورتش اشک بریزد و یا حتی موهایش را کوتاه کند!  مهم این است که باور کند این همه ی او نیست.  این ها حتی بخش کوچکی از روح عمیق او هم نیستند. روح عمیق او دست از پارو زدن برداشته و پذیرفته به هرجا برسد ، ساحل همانجاست و ساحل همه جای این عالم زییا و لطیف و آرام است. 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد