From M, With Love

ای تو هم سقف عزیز 

می گویند زندگی اگر عادلانه نیست اما در تعادل است.  یک بی نظمی مطلق که در ابعاد وسیع تر به شدت منظم است.  بعید نیست راست بگویند.  خب هرقدر اعصاب من خط خطی است ، روان تو یک صفحه ی سفید بی خط و خش است. هرقدر من وراجم و مردمک چشمهایم از این طرف به آن طرف می پرند. مردمک چشمهای تو متین و سکوت هایت عمیق است.  هرقدر من وحشی و آتشین تو رام و روان مثل آبی.  من درست شبیه همان آهنگ انتخابی ام هستم:  تو این قفس بی مرز/  لعنت به چراغ سرخ لعنت به چراغ سبز.  همینطور متنفر از مرزها و محدودیت ها و تو هم درست مثل آهنگت:  دلکوک ، شنیدنی ، متعهد ، عاشق. 

حالا که تراس مان را کردیم محل قرارهای عاشقانه و سیگار کشیدن بگذار بگویم امشب ، در اون دقایق ، من و تو زیباترین تصویر کره ی زمین بودیم . حتی گمون می کنم برای درختهای کاج و اون تک درخت اقاقیا هم یادآور بهار بودیم . 

دلم می خواهد لحظه های عظیم زندگی مان یک طوری ثبت کنم.  می دانی که من از زوال و فراموشی متنفرم . اما لحظه های عظیم زندگی مثل ماهی از دست آدم لیز می خورند و می میرند. ما هم همراه آنها می میریم و دوباره در لحظه ای بعد متولد می شویم.  انگار که میرایی توی تمام سلول های ما جاخوش کرده.  این روزها وسواس فکری گرفتم.  وسواس جاودانگی . دنبال روضه ی خلد برین می گردم.  به نظرت به خلوت درویشان راه پیدا کردم؟! 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد