دل خسته ام از اینجا

در حالیکه کاری رو پیدا کردم که دوستش دارم و برام بسیار بااهمیته در بیکاری مطلق روزها رو شب می کنم و شبها رو روز.  

دو ماه پیش یک شرکت آلمانی ایمیل زد و خواست که حضوری باهاش مصاحبه کنه.  گفتیم که در ایران تشریف داریم و پروندمون در جریانه و هنوز جوابی نگرفتیم و احتمالا تا نوامبر وضعیتمون معلوم میشه.  در کمال ناباوری ما جواب دادند که مشکلی نیست و رزومه ی شما رو در نوامبر دوباره به جریان میندازیم. چند روز پیش ایمیلی دریافت کردیم ازشون که اگر هنوز تمایل داریم باهاشون کار کنیم تا فلان تاریخ بهشون خبر بدیم و اگر خبر ندادیم فرض رو بر این می گذارند که از کار باهاشون منصرف شدیم اونم درحالیکه ما خودمون این موضوع رو فراموش کرده بودیم.  نشستیم و ایمیلی نوشتیم که ما هنوز هم در وضعیت بلاتکلیفی هستیم و خیلی شرمندتونم شدیم ولی اسکایپی و تلفنی میتونیم روند مصاحبه رو پیش ببریم و درست وقتی اومدیم ارسالش کنیم اینترنت قطع شد و دیشب هم موعدی هم بهمون داده بودند تموم شد . می بینید ؟ به همین سادگی ! 

امروز صبح که با یک دنیا غم بیدار شدم فکر کردم نوشتن حالم رو بهتر میکنه و اینجا رو باز کردم و متوجه شدم اینجا هم قطع شده.  راستش داشت گریه ام می گرفت.  توی این بلبشویی که پیش اومده و هرروز داره یک آجر از چیزهایی که ساختیم رو خراب می کنه دلخوشیم این بود که وبلاگم رو دارم و امروز دیدم نه تنها ریده شده به همه ی زندگیمون بلکه دلخوشی های ساده ی مسخره ی بی اهمیت رو هم از دست دادم.  البته نمی دونم چی شد که دوباره وصل شد اما غم من هنوز سرجاشه و دلم هنوز به انداز ه ی تمام زندگیم از اینجا چرکینه.  به اندازه ی تمام زندگیم. پر از میل زوالم.  پر. 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد