گوشی ای که دیگر آلارم نمی دهد

تمام امروز دلم دو تا چیز می خواست.  اول یک غزل که وضع و حالم را مو به مو و با واژه های قشنگ و درست توضیح بدهد . یا یک شعر نو. کمی توی فروغ پرسه زدم و چیزی پیدا نکردم.  فروغ یا افسرده است یا عاشق.  حتی به یک بیت هم راضی شدم اما چیزی پیدا نکردم.  دوم دلم سیگار می خواست.  این یکی دم دست ترین چیزی است که هرکسی می تواند بخواهد اما شرایط خودش را می طلبد که متاسفانه امروز نداشتم.  امروز خیلی از خودم می پرسیدم که چرا هرچقدر هم با خواهرشوهرت حال کنی نمی توانی جلویش سیگار بکشی ؟! خلاصه دلم سیگار می طلبید و شعر و شاعری و شومینه و آتش و پتو و ازین چیزها! 

می دانید یکی از آپشن هایی که دوست داشتم می داشتم خلاصه کردن حال و احوالم در موجزترین جمله ی ممکن بود.  یا حتی کشیدن نقاشی حال و احوالم . در آن صورت زندگی خیلی زیبا بود و قلبم تو مشتم بود و مگر میشد بد باشد فردا! یک دائم المستی میشدم از شور زندگی.  چیزی که الان نیستم.  حالا که این نشدم و به این وقت شب هم رسیدم باید بگویم دلم یک چیز دیگر هم می خواهد: مستی! 

نظرات 2 + ارسال نظر
ابوذر 11 آذر 1398 ساعت 12:29 https://manneveshtha.blogsky.com/

همون بار هستی را بخون که قصد کردی
دارم به این فکر می کنم نویسنده ها بیمارند و نوشته های خوب بیان صادقانه این بیماری شاید کتاب خوان هم بیمار باشند نمی دونم
احتمالا یک نیاز بیمارگونه به خوب شدن و کتاب‌ها مثل تمام داروها تلخه. نیاز داریم کسی رنچ ما را بیان کنه انگار این بیان رنچ از زبان دیگری ما را از رنج کشیدن واکسینه می کنه خیلی عجیبه آدمها به چیز دیگری نیاز دارند برای فهمیدن چیزی که درونشون هست انگار ما برای فهمیده شدن نیاز داریم از خودمون جدا بشیم و در عین حال تحمل این جدا شدن را ندارین

اره همینطوره ، نوشتن و خوندن روح آدمو صاف می کنه و زندگی رو آسونتر. حداقل برای من که بیشتر از هر ماده ی مست کننده ای ، تسکین دهنده است.
متاسفانه افتادم روی دور باطل روزمرگی و کار و ... یه خط هم جلو نمیره این بار هستی کتابهای دیگه که پیشکش.

محمود 10 آذر 1398 ساعت 23:12 http://Www.mamemihan3.blogsky.com

مشروب یک ساله دست نخورده و سیگار هم تنها راه آروم کردن خونده
همه اینا به کنار
یکی چگونه پروانه شدم اروین یالوم
یکی نامه به کودکی که هرگز زاده نشد فالاچی رو بخون
بخون

بله عارضم خدمتتون فالاچی رو خوندم ، اما آخرین کتابی که از اروین یالوم دستم گرفتم( انسان موجودی یک روزه )نصفه رها کردم امیدوارم این که میگید مثل وقتی نیچه گریست کشش داشته باشه.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد