در باب تضادها

نه به رتبه ی اول کارنامه ات 

نه به صفحه ی دوم شناسنامه ات 

من 

به دکمه ی سوم پیراهنت حسودی می کنم ! 


خلاصه چون از وضعیت افسردگی و رد شدن سی سالگی و این حرف ها در آمدم و به نظرم زمستووون برای منم قشنگه پشت شیشه و خیلی کوول شدم و افتادم دنبال دکمه ی سوم و چهارم می خوام بگویم یک دوستی داشتم توی دبستان به نام ه ژولیده که یک دختر ریزه میزه ی کوچولو موچولو با عینک ته استکانی صورتی بود و نه به خاطر ظاهرش که خیلی جذاب بود به نظرم ، بلکه به خاطر فامیلی اش که از ظاهرش هم جذاب تر بود توی ذهن من مانده بود . این بود که چند روز پیش که توی اینستاگرام ادم کرد درحالیکه دیگه عینک صورتی نداشت و قرو قواره اش هم معلوم نبود، فقط از روی فامیلی اش به سرعت شناختمش .

خلاصه چون دور ، دور پیدا کردن دوست های قدیمی است ما هم چند ماه پیش یکی از دوستان صمیمی دوران راهنمایی مان را پیدا کردیم که حقیقتا با او و یک دختر ریزه میزه  ( که خاطره ی محوی ازش دارم ) کلی خاطره داشتیم . آن زمان ها بچه های یک محله ، هم کلاسی های دبستان و راهنمایی و معمولا دبیرستان هم و هم بازی عصرهای تابستانی هم بودند .به همین علت خیلی وقت ها درست یادم نیست کدام دوستِ دبستان است و کدام دوستِ راهنمایی است و کدام دوستِ هیچ کدام نیست و فقط یک همسایه است . 

ه ژولیده که به من پیغام داد بهش گفتم: فلانی خیلی دنبالته . شمارتو بدم بهش ؟ گفت : فلانی رو یادم نمیاد . گفتم : عه چطور یادت نمیاد ؟ ما با هم کلی خاطره داشتیم ؟ 

گفت:  نمیدونم واقعا . شمارشو بده شاید یادم اومد . 

منم خوشحال ازین ارتباط تاریخی ای که پیدا کرده بودم  به آن دوست صمیمی ام گفتم : بدو بیا که ه ژولیده رو پیدا کردم . او هم گفت : ه ژولیده کیه ؟ گفتم: همون که دنبالش بودی دیگه ؟ 

او هم کلی ایموجی خنده و مسخره بازی فرستاد و بعد گفت : عزیزم من دنبال میم تمیزی هستم نه ژولیده !! آخ آخ راست می گفت . آن ریزه میزه یک ریزه میزه ی دیگری بود به نام میم تمیزی ! 

میگم زندگی با من سر شوخی و مسخره بازی دارد . این است که یک وقتهایی می خواهد یک حال هایی به من بدهد و اینطوری از آب در می آید . 

خلاصه زمستونه و سرده و دمش گرم و منم که نخوردم چیزی اما نمی دونم چرا مست مستم !   

پی اس : شاعر شعر ابتدایی  ایمان سمرقندی است . 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد