اگر بگویم که سعادت
حادثه یی است بر اساس اشتباهی
اندوه سراپای اش را در بر می گیرد
چنان چون دریاچه ای
که سنگی را
و نیروانا
که بودا را.
چرا که سعادت را جز در قلمرو عشق بازنشناخته است
عشقی که به جز تفاهمی آشکار نیست.
بر چهره ی زندگانی من
که بر آن هرشیار
از اندوهی جان کاه حکایت می کند
آیدا
لبخند آمرزشی است.
-شاملو
از مجموعه ی "آیدا، درخت و خنجر و خاطره "