خمار صد شبه دارم ، شرابخانه کجاست ؟

-سارا نایینی که یک جایی می گوید : "من که از این دلتنگی بیمار " را خیلی درک می کنم و می دانم بیماری دلتنگی چیست . یک جور بیماری که دلت حتی برای چیزهای احمقانه هم تنگ می شود . یکی دو روز توی مود همین بیماری بودم و اساسا دم نمی زدم تا دیشب پیغامی بهم رسید که "عزیزم هروقت فک کردی خسته شدی یا کم آوردی یا چیزی هست که تو نمیتونی انجامش بدی اینو گوش بده” و یک لینک . من البته انتظار هر ویدئوی انگیزشی را داشتم به جز کنسرت نامجو در هلند ! 

-سالها پیش یک نفر ازم پرسید : برای چی کار می کنی ؟ گفتم : می خوام پولامو جمع کنم پیانو بخرم .بله یازده دوازده سال پیش این چیز مهمی برایم بود .  حالا انگار دارم درباره ی یک آدم دیگر حرف می زنم .  بارها برادرزاده ام گفته برای تو یاد گرفتن پیانو کار راحتی است اما حتی یک بار هم پای پیانو اش ننشستم . بعضی شور و اشتباق ها تاریخ انقضا دارند و این موضوع حقیقت غم انگیزی است .

حالا هم دلم می خواهد سازم را بردارم و بروم یک گوشه ای بنشینم و آنطوری که دلم می خواهد برایش وقت بگذارم . اینقد مصمم هستم که در یک سال گذشته دوبار کوک اش کردم و البته هیچ وقت هم فرصتش را پیدا نکردم . یک ترس کوچک مثل یک علف هرز افتاده به جانم که این داستان دوباره تکرار می شود و یک روز فرصت کافی داری اما شور و آشتیانی برایش نداری ... و این هم خیلی غم انگیز است . 

-محسن نامجو هنرمند درجه ی یک من است . آدم است . صدا و هنرش به شدت مورد علاقه ام است . موسیقی اش بیماری های دلتنگی ام را بیدار می کند . دلتنگی برای چیزهایی که هرروز سعی می کنم فراموششان بکنم ...