از اردیبهشت کرونا

پس از حدود نود روز در خانه شام و نهار پختن امروز می توانم بگویم که بلاخره دارم خودم را توی آشپزی پیدا می کنم  .اینقدر هر غذایی را درست کردم که دقیقا بدانم کدام یکی ترکیب و اندازه ی ادویه هایش باید چقدر باشد و کدام یکی باید چقدر آب داشته باشد تا جوری بپزد که جا بیفتد و آش رشته .آخ آش رشته  یکی از محالات زندگی ام بود . یعنی هیچ ایده ای نداشتم که این آش رشته را اصلا باید از کجا شروع کرد ! ولی خب حالا جوری آش بار می گذارم که برای در و همسایه هم می برم . حتی همین املت . حالا همه فکر میکنند املت هم مگر ترفند دارد ؟ باید بگویم بله . اتفاقا املت هم اگر روغنش به جا باشد و تخم مرغش خوب بپزد و یک سرقاشق رب گوجه هم داشته باشد با بقیه ی املت ها فرق می کند .  یعنی حتی دارم در مربای توت فرنگی و خیارشور انداختن هم به سبک خودم می رسم . 

یک جورهایی برای خودم خیلی خنده دار است اما هربار قوطی روغن رو به اتمام می رود با خودم فکر می کنم در غیر از این شرایط هر دو سه ماه یک بار با این پدیده رو به رو می شدم و حالا تقریبا هر دو هفته . از ویژگی های ته تغاری بودن است دیگر . همه یک جوری به آدم سرویس می دهند که کاملا لوس و ننر بار می آیی ! بعد در مواجه با روزهای این چنینی اول از پا درمی آیی و فکر میکنی کارت تمام است اما یک روز بلاخره سوراخ دعا رو پیدا میکنی! و به خودت می گویی : خب دوران مفت خوری دیگر تمام شده ! اگر این وضع نبود مدارس که تعطیل میشد دو سه روزی پیش مادرم بودم ، دو سه روزی پیش خواهرم و بقیه اش را هم پیش برادرم . یعنی معده ام را می گرفتم دستم و می رفتم مهمانی . بقیه هم وظیفه ی خودشان می دانستند یک جوری من را از آشپزی و کار خانه معاف کنند . البته به عنوان یک ته تغاری هنوز هم در حال سرویس گرفتن هستم و یک روز یکی برایم دلمه می آورد و یک روز یکی برایم نان می آورد  و یک روز شیرینی و کیک ولی خب همه می دانیم اوضاع دیگر هیچ وقت مثل سابق نمی شود .

و وقتی رسیدم به اینجا تلفن را برداشتم و تکست زدم که : می دونی من بدون تو می تونم زندگی کنم و هیچ مشکلی هم نداشته باشم . اما دلم می خواد با تو زندگی کنم . و بعد فکر کردم زنی با کلی ادعا در آشپزی که می تواند بوی پیازداغ بدهد و جملات عاشقانه هم بگوید چه جور زنی است آیا ؟! و از تصور خودم در این قالب خنده ام گرفت . آلمانی ها یک جمله دارند که می گوید:

Liebe geht durch den Magen

به این معنی که عشق از معده ی آدم رد می شود و منظورشان این است که کسی که آشپز خوبی است می تواند در بقیه احساسات خوب و عاشقانه ای ایجاد کند و به این نتیجه رسیدم زن عاشقی که بوی قورمه سبزی می دهد خیلی هم بد نیست احتمالا . توی همین فکرها بودم که او جواب داد : تو تازه به این نتیجه رسیدی ؟! خسته نباشی ! من از وقتی تو رو دیدم فهمیدم نمی تونم یک دقیقه بدون تو زندگی کنم ! 

درضمن منم بدون تو میتونم زندگی کنم . 

من هم داشتم می رفتم که یه چیزی بگویم در جواب اینکه “نمی تواند یک دقیقه بدون من زندگی کند”  اما دیدم با این حرفم رکورد فاصله ی بین حال و هوای عاشقانه و دعوایی مفصل را می شکنیم . پس حرفم را توی دهنم قورت دادم . بلاخره در مدیریت رابطه هم دارم خودم را پیدا می کنم . درباره ی آن هم باید بعدا بنویسم . 

تا بعدا .