شیر دسشویی آب میده . زنگ می زنم به برادرم . یک ساعت بعد میاد و درستش می کنه . از زیر کابینت ها آب میاد . زنگ میزنم به برادرم . میاد و شیر ظرفشویی رو که ترک برداشته درست میکنه . کلاج ماشین درست کار نمیکنه . زنگ میزنم به برادرم . میاد ماشینو میبره و درستش میکنه . ماهواره قطع میشه . زنگ میزنم به برادرم . میاد و درستش میکنه . در این میان هروقت هم میره خرید زنگ میزنه و می پرسه چیزی لازم ندارم ؟ و من گاهی خریدهامو هم میسپرم بهش . دیشب هم بهش پیغام دادم :
موهام سنگین شده . وقت داری بیام تو موهامو خالی کنی و یکم صاف و صوفشون کنی ؟ نمیدونم آرایشگاها بازه یا نه ولی تو دقیق تر از آرایشگاهی :)
و منتظرم که بگه : برای من بهتره تو کلا وسایلتو جمع کنی و بیای همینجا توی خونه ی من زندگی کنی !
اما به جاش میگه : فردا جمعه اس . برای نهار بیا . موهاتم درست می کنم .
و وقتی سرم سبک میشه و پایین موهام یک اندازه و یک دست میشه بهش میگم : میدونی حالا که فکر می کنم اصلا تمایلی ندارم برادِر بزرگترِ همه فن حریفِ کسی می بودم و می خندم .
در جوابم میگه : خوبه اتفاقا .