-توی تلویزیون میگه : باعث افتخار ماست که ... 

پنگوئنم میگه : ماهْسْ ! 

با نَنا ! یعنی که ماست و نعنا بدهم بخورد .

-می گویم : تو واسه چی با شرت توو خونه میچرخی ؟! 

می رود وسط خانه و دور خودش می چرخد ! 

البته هیچ وقت نمیخواستم که خوشحالی و حس خوبم وابسته به کسی باشد حتی اگر آن کس بچه ام باشد و‌همیشه برای آنهایی که خودشان تنهایی هم بلدند زندگی را جلو ببرند و لبخند بزنند احترام زیادی قائل بودم . اما باید بگویم این روزها تنها دلیل خوشحالی ام وجود پنگوئنم هست و تنها چیزی که لبخند می آورد روی لبم همین اشتباهاتِ شیرینش است و نمی دانم اگر او را این روزها نداشتم چی می‌شد و یاد حرف پدرش می افتم که یک بار گفت : تو فقط من را نداری ، من هم تو را و هم اون فنقلی را .