نقطه ی امن

شیر دسشویی آب میده . زنگ می زنم به برادرم . یک ساعت بعد میاد و درستش می کنه . از زیر کابینت ها آب میاد . زنگ میزنم به برادرم . میاد و شیر ظرفشویی رو که ترک برداشته درست میکنه . کلاج ماشین درست کار نمیکنه . زنگ میزنم به برادرم . میاد ماشینو میبره و درستش میکنه . ماهواره قطع میشه . زنگ میزنم به برادرم . میاد و درستش میکنه . در این میان هروقت هم میره خرید زنگ میزنه و می پرسه چیزی لازم ندارم ؟ و من گاهی خریدهامو هم میسپرم بهش . دیشب هم بهش پیغام دادم : 

موهام سنگین شده . وقت داری بیام تو موهامو خالی کنی  و یکم صاف و صوفشون کنی ؟ نمیدونم آرایشگاها بازه یا نه ولی تو دقیق تر از آرایشگاهی :)

و منتظرم که بگه : برای من بهتره تو کلا وسایلتو جمع کنی و بیای همینجا توی خونه ی من زندگی کنی !   

اما به جاش میگه : فردا جمعه اس . برای نهار بیا . موهاتم درست می کنم .

و وقتی سرم سبک میشه و پایین موهام یک اندازه و یک دست میشه بهش میگم : میدونی حالا که فکر می کنم اصلا تمایلی ندارم برادِر بزرگترِ همه فن حریفِ کسی می بودم و می خندم . 

در جوابم میگه : خوبه اتفاقا .

از مزایای کلاسهای آنلاین اینه که لنگاتو میندازی رو هم و میشینی جلوی کامپیوترت . بعد که اسمتو صدا کردن و گفتن بیا رو ایر! میگی من حجاب ندارم مشکلی نیست ؟ و از پیش میدانی که برای آنها مشکلی نیست و یک جورهایی دیکتاتوری خودت را راه می اندازی و شیوه ی خودت . 

پی نوشت : برای همگان رفقایی آرزو میکنم که بتوانند بعد از نود روز استرس و درد و اندوه و فشار روانی ، اینقدر شما را بخندانند که اشکتان دربیاید و کنارشان اینقدر احساس امنیت بکنید که دغدغه ی داشتن حجاب آخرین چیزی باشد که به آن فکر می کنید .