دلم یک قابلیت برای زندگی می خواست . قابلیت دیدن نتیجه ی تصمیم های ساده که ما نگرفتیم . دیدن دنیاهای موازی . می دونید گاهی دیدن نتیجه ی کارهای ساده ای که میتونستیم بکنیم و نکردیم و دیدن تاثیر زیاد اون روی روند زندگیمون باعث میشه در زمانهای مهم تصمیم های بهتری بگیریم . 

ناشکری نمی کنم اما اگر همسرم به جای دوماهی که بین اومدن ویزاش و رفتن اش فاصله نمی انداخت شاید ما هم به این روزها نمی خوردیم . به این اوضاعی که سفارت درست کرده . به پاسپورت من که پنج ماه دیگه اعتبارش کمتر از شش ماه میشه و من الان نمیتونم عوضش کنم چون رضایت محضری همسرم رو لازم دارم و همسرم گیر کرده اون سر دنیا و نمی تونه حتی برای دو روز بیاد اینجا . 

اصرارهای من در نوامبر و دسامبر پارسال برای هرچه زودتر رفتن همسرم  فایده ای نداشت و اون طبق برنامه ریزی خودش عمل کرد و نتیجه هم الان مشخصه . گاهی فکر می کنم کاش میشد ببینه که اگر زودتر می رفت چه بسا ما هم به این اوضاع نمی خوردیم و این مشکلات پیش نمی اومد . البته شاید هم می خوردیم . هیچ کس نمی دونه ...

 

شاید هم همه ی اینها راه های حل های ذهن منه برای اینکه سختی این دوران و این مشکلات پیش اومده و این لنگ درهوایی که هیچ چیزش معلوم نیست رو بندازم گردن یکی ! 

پی نوشت : نتونستم یک ویدئوی یک دقیقه ای زبان ببینم اینقدر که همه چیز بهم ریخته است :(