واقعا جالب نیست که ما از فاصله ی پنج هزار کیلومتری مدتیه سر داشتن یه بچه ی دیگه دعوا داریم؟! و این برای من از عجایب عالم هست که دارم اینو از زبون کسی میشنوم که شیش سال تموم هر وقت حرف بچه می‌شد میگفت :

رابطه ی من با تو اینقد کامله که نیازی نیست بچه بیاریم تا کاملش کنم! 

حالا اینکه الان چی شده و کدوم خلائی از کجا دراومده که با یک بچه هم پر نشده موضوعیه که حتی نمیخوام بهش فکر کنم . اینه که در مقابل این موضوع چندین بار با شوخی  برخورد کردم و این اواخر هم مدام در حال پرخاش کردن هستم . هرچند همیشه فکر می کردم آدم یا نباید بچه داشته باشه یا دیگه دو تا رو باید داشته باشه ولی الان واقعا در خودم نمیبینم که چندین سال دیگه هم بشینم تو خونه و یه بچه ی دیگه رو بزرگ کنم و افتادم دنبال نتایج تحقیقاتی که نشون میده تک بچه ها هم زندگی های موفقی دارندو مشکلاتی که همه فکر می‌کنند را ندارند و حتی اعتماد به نفس بالاتری دارند ! 

دیروز که داشتم به همسرم شکایت می کردم که این زبان لعنتی رو نمی فهمم و نمیدونم چیکار کنم یهو دراومد و گفت : ولش کن اصلا ، میای اینجا یه بچه ی دیگه میاریم ! و بعد هم خندید که اصلا و ابدا به نظر من خنده دار نبود . 

یه جورایی از دیروز خیلی بهم برخورده . اینقدر که از دیروز هفت تا پادکست گوش دادم و پنج تا ویدئوی یوتیوب دیدم و سه فصل از کتاب تخصصی رشته ام‌ رو خوندم ! 

تصورِ تصوراتِ شوهرم از زبان آلمانی هم برام وحشتناک تره !