تمام زندگی من دست چهار تا کارمند تو سفارته که میتونن مثه آدم بشینن و کار کنن و یکم مسئولیت پذیر باشن بعد من با خودم فکر میکنم حتما یه قسمتی هست که این شده وضع زندگی ما . من که هیچی ، با هرکی صحبت میکنم همینو بهم میگه . خودمو آماده کردم زین پس به همه بگم اسمشو بذارید قسمت ولی من دیگه نمیذارم .