نمیدونم غم و اندوه ام ته کشیده یا روشون کم شده و باورشون نمیشده که من اینقدر پوست کلفت باشم . خلاصه که هرچه هست من در وضعیت روحی مساعدی هستم و خدارو بابت این وضعیت شاکرم .
از خودم هم متشکرم که روزهای سخت رو تاب آورد و بزرگ شد و نمرد و قوی تر شد و سعی کرد تو همین شرایط سخت آدم بهتری باشه و تغییر کنه .
از همه ی کتابها و پادکست هایی که این مدت خوندم و شنیدم هم جا داره تشکر کنم . دوستهای نایابی بودند که هروقت دلم میگرفت پیشم بودند .
و در نهایت هم از پدر و مادرم تشکر میکنم که بچه ی ناخواسته ای چون من را به دنیا آوردند هرچند که باید از روشهای پیشگیری بهتر استفاده میکردند ولی خب دیگه ! بنده برنده تر از همه ی روشها بودم و چنانچه مشخص است ناخواسته ای هستم در رده ی سخت پوستان !