اینقد بدم میاد ازینایی که تازه رفتن تو توییتر و چهارتا خبر از کثافت کاری اینا خوندن و حالا فک میکنند دیگه همه چیزو فهمیدن و میشینن میگن عمر این جمهوری اسلامی رو به اتمامه !دیگه ته اش یه ساله دیگه و هیشکی هم نیس بهشون بگه : هنوز سر خط هم نیستید با این اطلاعات دوزاری تون .
بابای خدابیامرزه من وقتی اینا تو قنداق بودن هرروز با هزار بدبختی میگشت و یک موج پیدا میکرد توی رادیوی سونیِ هزارساله اش که یک بابایی نشسته بود توی لس آنجلس و یک چیزهایی ازینا میگفت که پشتت می لرزید ازینکه تو همچین سرزمینی زندگی میکنی و مخاطب همیشگی یک بنده خدایی بود که الان اسمش یادم نیست ولی آدم باسواد و تحصیلکرده ای بود که خاطرات خودش به علاوه ی یک دنیا افشاگری از قتل های ۶۷ و اینها را میکرد آن زمان که کسی نمی دونست اصلا قتل و زندانی سیاسی در جمهوری اسلامی چی هست و به هرکس میگفتی میگفت این بابا عقلش را از دست داده و باهات قطع رابطه میکرد . اونوقت هیچ وقت یادم نمیاد نشسته باشه پای بی بی سی . این اواخر که شبکه ی بی بی سی شده بود منبع معتبر ملت همیشه میگفت : این مردم هیچی از تاریخ شون نمیدونن ، اینا اگه یک خط تاریخ بخونن هیچ وقت پای یک کلمه ازین بی بی سی نمیشینن و بعد هم یک سری اطلاعات تاریخی از جنایت های انگلیس در ایران میگفت . حالا همین بابای ما با این طرز فکر و این اطلاعات تمام اون سالها میگفت : اینا دیگه موندنی نیستن ، اینا همین روزاس که عمرشون تموم بشه . کثافت کاری زیاد دووم نمیاره ... حیف که نیست که ببینه کثافت کاری بیشتر ازینا هم میتونه دووم بیاره .
حالا فکر کنید برای من چقد خنده داره که یکی که تازه دو ساله با توییتر آشنا شده و منبع اطلاعاتیش هم شبکه ی بی بی سی و ایران اینترنشناله میاد تحلیل سیاسی میزنه و افاضات میکنه اونم با غرور و اعتماد به نفس که : کجا دارید میرید بابا ! اگه خیلی راس میگید واستید مملکت خودتونو درست کنید ! اگه همه برن کی قراره اینجا رو درست کنه !!
پی نوشت : هی میخوام افاضاتی که در این مدت درباره ی مهاجرت (اونم از زبون کسایی که پاشونو از مرزای همین مملکت بیرون نگذاشتند که هیچ ، سواد هم ندارند اونم هیچ ، به مرحله ای از بلوغ هم نرسیدند که اول مطالعه ی بیشتر بکنند و بعد اظهارنظر ) شنیدم رو بندازم پشت گوشم و خودمو درگیرش نکنم ولی الان اینقد اعصابم خورده که نمیتونم . نه تنها به خاطر این افاضات بلکه به خاطر این وضعیت تخمی ای که توش گیر کردیم که هرکس هم از راه میرسه با هر پیشینه و طرزفکر و سطح شعوری یه نسخه و نظری هم برای زندگی ما میپیچه . چون نیس الان زندگی همه گل و بلبله و مشکل فقط منم با این وضع زندگیم .
نمیدونم چرا میتونم از الان تا آخر دنیا بشینم گریه کنم بابت همین چیزای چرت و پرت .