۱۶ ژانویه

جدید بودن که پدیده ی هیجان انگیزی است ، لااقل برای من . این است که بعد از آن چند روزی که همه ی عزیزانم جلوی چشمم اشک می ریختند و بعد از آن شبی که فرودگاه دقیقا معنی فرودگاه را گرفته بود و دقایق سنگین و پر از غمی را حمل می‌کرد ، باز هم لااقل برای من و بعد از سفر شانزده ساعته ی خسته کننده حالا می توانم بگویم تجربه ام چطور است و تمام اش در یک کلمه خلاصه می شود : 

جدید 

این جدید بودن در همه چیز خلاصه می شود اما برای من که باید ده روز در خانه بمانم و تمام تجربه ام از بیرون از خانه ، یک پدر بزرگ و پسر بچه بود و یکی از همسایه ها که با تعجب نگاهمان کرد و احتمالا تعجب کرد از اینکه این ها پس تا حالا کجا بودند ! فعلا درگیر بو ها و مزه ها هستم ! وقتی میگویم بوها جدید هستند چیزی ورای تصور خودم هست . بوها قوی و جدید هستند . شهر ، خانه ، حیاط ، آشپزخانه ، یخچال و همه چیز یک بوی منحصر به فرد و تازه دارد و راستش مغزم چنان درگیر تفاوت این بوها شده که همه چیز را فراموش کرده و نمی دانم من دچار توهم شدم یا نه اما عطر خودم را هم که می زنم به نظرم یک بوی دیگر می دهد ! و بعد از دو وعده غذا خوردن و چند میان وعده ی ساده خوردن با این طعم های جدید هم درگیر شده . سیب زمینی ، پیاز ، رب گوجه ، قارچ ، ماست ، خیارشور ( که شیرین است ! ) و حتی گلابی ! گلابی هم یک مزه و بوی دیگری دارد . حالا می فهمم چرا همه می گفتند تا دست شش ماه همه چیز برایت خیلی تازگی دارد و اینقد جذاب است که غم غربت و اینها برایت بی معنی است . من که فعلا پایم را از در خانه بیرون نگذاشتم و فقط دارم می خورم و بو می کشم همه چیز برایم بیش از تصورم جدید و کشف نشده و تازه است .