20 ژانویه

دارم خودم را با تلویزیون آلمان بمباران میکنم . چیزی هم می فهمم ؟ به ندرت و تقریبا خیر اما تصمیم دارم اینقدر گوش بدهم تا بفهمم . از اخبار و شوهای تلویزیونی تا سریال های و فیلمها و برنامه ی کودکان ، چیزی را از قلم نمی اندازم . 

علاوه بر این ، این روزها عموما در حال خوردن و مالیدن هستم . سو برداشت نشود درحال مالیدن چیزهایی که خریدم روی خودم هستم . باز هم سو برداشت نشود در حال مالیدن انواع کرم و ماسک صورت و ماسک مو و سرم مو بر روی سر و صورتم هستم . نتیجه هم اضافه کردن یک کیلو به وزنم در همین پنج روز است . و نتیجه ی بعدی اینکه به رقم خوردن انواع شیرینی و دسر در روز ، آن دسته ی مالیدنی هیچ تاثیری روی پوستم ندارند ! اینطوری بگویم که در یک دور باطل هستم . دور باطلِ خوردن ، مالیدن ، چربی آوردن ، جوش در آوردن . 

امروز دیگر طاقتم از این همه سکوت و آرامش تاق شد . والا تا همین هفته ی پیش زیر فشار و استرس انواع و اقسام خبرهای بد داشتم جان می دادم و حالا این همه بی خبری و آرامش برایم غیر قابل هضم است . این شد که توی اسپاتیفای به فارسی سرچ کردم : شاد ایرانی ! و عجبا که اسپاتیفای هم یک پلی لیست به همین نام داشت . خلاصه با درودی که به روان شاد برادران شبپره فرستادم تا توانستم رقصیدم . خداوند اجر دنیوی به این برادران شبپره بدهد که اینقدر دل مردم ایران را شاد کردند . حتی آرزو کردم در آخرت هم با هرچه در و داف بهشتی است محشور شوند .خلاصه با پهن کردن خودم کف زمین و آسمان کمی احساس تعادل کردم و گرنه از این همه سکوت و آرامش و برف و بارش و آسمان صاف و ماشین های بدون بوق و سفارش هایی که سروقت می رسند و مردمان خوش تیپ که دوان دوان می روند و می آیند سکته میکردم و می مردم .