15 فوریه

از وقتی یک ارکیده سفید و سه تا و نصفی پیاز به بار نشسته ی نرگس رو آوردیم توی خونه ، خونه به نظرم گرمتر شده . نرگس ها با سرعت عجیبی گل می دهند و بعد من نگرانم که نکند این زیبایی و بوی خوش زود تمام بشود و اصلا راهی هست که بتوانم سرعتِ این گل دادن را کم کنم ؟! 

و ارکیده هم چنان باوقار و زیباست که هیچ حرفی تویش نیست . شبیه نیکول کیدمن روی فرش قرمز مراسم اسکار ! دقیقا با همین شکوه و جلال . 

این قرنطینه و تعطیلی که یک ماه دیگر تمدید شد قشنگ توی حالم خورد آنهم فقط بخاطر اینکه با دوستم هزارتا قرار گذاشته بودیم . شوخی قرنطینه ای که در ایران بود اینجا یک موضوع به شدت جدی است . هیچ سه نفری حتی توی خیابان با هم قدم نمیزنند چون قانون است که نباید بیشتر از دو نفر آنهم از یک خانواده با هم رفت و آمد کنند . از فردای روزی که گفتند همه یا باید ماسک جراحی بزنند یا ماسک N95 هیچ کس را با غیر از این دو مدل ماسک ندیدم . خلاصه یک قرنطینه ی سفت و سخت که زمزمه هایی هست که تا آوریل هم ممکن است ادامه پیدا کند . برای من اینها چندان مسئله نیست چون هنوز خیابان ها و مسیرهایی برای راه رفتن و آمازونی برای خرید و هایپرمارکت هایی برای خوردن هست . آدم قانعی شدم . فکر میکنم می‌توانم با هیچی هم خوب باشم اگر با همین فرمان بروم . از اینکه زندگی ام هرروز در ابعاد زیادی کوچک می شود و حالا شده فقط خانه و گلدان ها و پنجره هایم احساس امنیت میکنم . 

این چند روز دیگر مطمئن شدم که در این دنیای درهم همه چیز درست سرجایش نشسته . درست و مرتب و بدون ذره ای اشتباه . نمی دانم کدام نظریه بود که درباره ی وجود یک نظمِ قانونمند در میان آشفته‌ی جهان صحبت می‌کرد و الان در خاطرم نیست اما قبولش دارم و عمیقا حس اش میکنم . هیچ مثال و تشبیهی برای توضیح حرفم هم ندارم . کاملا عشقی و حسی دارم می گویم ! 

والا شما هم بنشینید و بیرون را ببینید که برف می آید و توی گوشتان هم از این زمزمه ها باشد حس و عشقتان برای گفتن چیز و‌ میز زیاد می شود !