۲۵ فوریه

رسیدم به همون جایی که همه یک روز میرسن . جایی که توش واقعا برات سوال میشه که این آلمانی ها چالش زندگیشون چیه ؟! یعنی اساسا دغدغه ی فکری شون چیه ؟! 

اینا از وقتی به دنیا میان که دولت به والدین شون کمک مالی و غیرقابل میکنه تا کودکی شون رو بدون مشکل سپری کنند . اگه درس خون باشن و مهندس بشن که نون شون تو روغنه چون بهشت مهندسا اینجاست . اگه درسشون معمولی باشه یک دوره هایی میگذرونند و بعدش هم به راحتی میرند سر کار . یعنی اصلا اینا چالشی به نام بیکاری ندارند چون اگه اندک چیزی داشته باشند میتونن برای همون اندک چیزشون یه کاری پیدا کنند . بعد از در خونه شون که بیان بیرون هر طرفی رو که بگیرن و برن یا میرسند به چمنزار یا به پارک یا به رودخونه و اگه در مسیریابی خنگ باشن تهش به خیابون های معمولی می رسند که سنگفرشه‌ و خونه هایی که حیاط هاشون رو اینقدر زیبا درست کردند که انگار توی پارکی .از هر طرف برن تا جایی که جان در بدن داشته باشن مسیر برای راه رفتن و دوچرخه سواری هست . بلااستثنا توی حیاط هاشون بساط گریل و آتش درست کردن و تاب و سرسره و ترامپولین برای بچه هاشون برپاست . اون یک روزی که ما به عنوان سیزده به در داریم رو اینا توی حیاطِ خونه شون برای کلِ سال دارند ! اصلا به نظرم تمام زندگی اینا سیزده به دره ! چند روز پیش من رفتم یک جای خلوتی را پیدا کردم که زمین کشاورزی بود و فقط یک مسیر پیاده روی داشت و سراسرش چمن بود . بعد وقتی به اندازه ی کافی از شهر دور شدم یک اصطبل اسب دیدم با شش هفت تا اسب قهوه ای و سیاه که برای خودشان می جهیدند و زندگی می‌کردند . اونجا با خودم فکر کردم این مردمان خودشون متوجه هستند که چه زندگی فانتزی ای دارند یا نه و اگر متوجه نیستند چقدر بد . وسط ناکجا آبادشان یهو اصطبل اسب می بینی . با چشم های آبی و موهای بلوند و پوست های سفید دغدغه ی قیافه هم ندارند ! البته این دغدغه ی چیپی است و بهتر است هیچ کس همچین دغدغه ای نداشته باشد !

خلاصه به نظرم اگر کسی نمی تواند اینجا بماند و به فکر رفتن به جاهای دیگر می افتد فقط و فقط بخاطر زبان است . یادم هست دوستم اوایل که آمده بود می گفت اینجا با خوشبختی واقعی یک قدم فاصله دارم و آنهم زبان آلمانی است . حالا درکش میکنم و خودم هم فکر میکنم اگر زبانم به اندازه ی خودشان خوب باشد اصلا دلم نمیخواهد ازینجا جای دیگری بروم . 

ولی واقعا دلم میخواست بدانم اگر اینجا به دنیا می آمدم حالا که به این سن می رسیدم دغدغه ی فکری ام چی بود ؟!