16 مارس

بعد از دو سه روز رفتیم بیرون . هوا سردتر از یک ماه پیش نبود اما من تنبلی پیشه کرده بودم . این پی ام اس هم هرجای دنیا باشی هست الحمدا.. ! قبلش هم افتاده بود به خانه تکانی و خانه تکانی هم الحمدا.. هرجای دنیا باشی هست . تازه وقتی با برادرم حرف میزدم فهمیدم چهار روز دیگر عید است . سیر و سنبل هنوز نخریدم . یک لباس سفارش دادم که بعد از سفارش فهمیدم هفت تا ده روز دیگر می رسد . فعلا فقط امیدم به این است که اینها معمولا سفارش ها را زودتر از آنچه می‌گوید می آورند . هرچند با خودم میگویم اگر مثلا شنبه ساعت دوازده ظهر بیاورد با همه ی علاقه ای که به لباسه داشتم می کوبمش توی سرشان ! 

بیرون اما انگار دنیا عوض شده بود . تمام درخت ها پر از جوانه بودند . اعتراف میکنم که تا به این سن این همه درختِ جوانه زده ندیده بودم و ورود بهار را اینقدر زیبا حس نکرده بودم . پرنده ها هم که افتاده بودند به آواز خواندن . من ماندم که همین پرنده ها و صدای آوازشان چیست که توی ایران وجود ندارد ؟! شاید به نظر مسخره بیاید ولی ده مدل پرنده با آواهای مختلف بخوانند روز آدم عوض می شود . پرنده های شب خوان که دیگر هیچی . 

چهارشنبه سوری هم انگار بعد از بابا دیگر چهارشنبه سوری نشد . در مهاجرت که هیچی . در این کرونا هم هیچی . همه چیز از معنا افتاده در این کرونا . 

ولی عجالتا بخت اگر خواب است بیدارش کنید 

عاشقانه باز دیدارش کنید فعلا . تا ببینیم بعدا چی می‌شود !