25 مارس

این حرف همه هست که میگن خوبه تو این شرایط اومدی اینجا و کم کم داری با جذابیتای اینجا آشنا میشی چون برای کسی که مدتی اینجا بوده این شرایط لاک دون و این وضعیت آزار دهنده است . من البته فکر میکنم همه چیز به برمیگرده به نگاه آدم و البته منم میتونم شاکی باشم که چرا الان نمیتونم برم بیرون و نمیتونم باکسی رفت و آمد کنم و مثلا نمیتونیم یک شب بریم رستوران شام بخوریم و ازین حرف‌ها ( که البته گاهی میزنم ! ) ولی در مجموع نگاهم به زندگی دیگه اون شکلی نیست که همیشه از دنیا طلبکار باشم و یا مثلا دنبال عدالت باشم . بعضی روزها بیدار میشم و از اینکه میتونم نفس بکشم خوشحالم و منتظر اتفاق های عجیب و غریب و معجزه هم نیستم . 

خب سخنرانیم تموم شد ! دیروز روز رسیدن تمام نامه هایی بود که منتظرشون بودم و مهم تر از همه نامه ی مهدکودک پنگوئنم بود . راستش از وقتی اون ایمیل رو از مهد دریافت کردم که بچه تون باید سه سالش بشه که ما بتونیم پذیرشش کنیم و تازه بعد از سه سالگی میره توی لیست انتظار ! یکم فکری شده بودم . برای رفتن به مهدکودک باید بری توی یک لیست انتظار چون اینجا از وقتی بچه به دنیا میاد اسمش رو توی مهدکودک رزرو میکنن و اینکه کی نوبت تو بشه با خداست . اما من ازون ایمیل حس کردم که داره یک خورده نژادپرستانه با ما رفتار میشه و آیا واقعا اگر یک زن شاغل آلمانی بخواد بچه دار شه باید تا سه سالگیش صبر کنه و بعد بره سر کار ؟! راستش من اصلا هم انتظار ندارم با ما مثل خودشون رفتار کنن و با اینکه ما اینجا مثل یک خانواده ی آلمانی داریم کار می‌کنیم و مالیات میدیم اما باز هم اصلا تعجب نمیکنم اگه ببینم رفتار متفاوتی با من دارند ( که البته هنوز ندیدم با اینکه زبانشون رو بلد نیستم ) . این شد که از پاتنر همسایه مون پرسیدم و اون گفت این قانون برای همه است و اگر بخوای از خدمات دولت که شامل رایگان بودن مهد هست استفاده کنی باید تا سه سالگی صبر کنی اما میتونی از مهدهای خصوصی استفاده کنی و این کاریه که خودشون میکنن اما با همه ی این توضیحات ته ذهن من هنوزم این بود که داره با ما نژاد پرستانه رفتار میشه! تا اینکه دیروز یک نامه اومد از طرف مدیر مهد با این مضمون که احتمالا از نیمه ی دوم سال ۲۰۲۱ که پنگوئن منم سه سالش میشه قبولش کنن و فلان تاریخ یک جلسه با مدیر مهد دارید که تاریخ دقیق رو بهتون بگه و ازین حرف‌ها . خلاصه دیده شد که با ما نژادپرستانه رفتار نکردن و ازشون ممنونیم ! 

حتی نمیتونم تصور کنم که اگر نصف روز وقت برای خودم داشته باشم چیکار میتونم بکنم و از تصور بهش هم ذوق میکنم . واقعا بعد از سه سال دوباره بتونید یک تایمی رو در روز برای خودتون داشته باشید دیوانه کننده است . اینه که از دیروز دنبال یک تبلت/ لپتاپ یا یک‌ همچین چیزی افتادم و دیدید آدم وقتی می‌خواد یه چیزی بخره یه جوری میشه انگار اگر اون چیز رو نخره دیگه ادامه ی زندگی ممکن نیست و اگر همین فردا بخره باهاش میتونه پروژه های خیلی عظیمی رو انجام بده ؟! منم الان دقیقا توی همین موودم و یک جوری چسبیدم به خریدن این وسیله که اسم دقیقش رو هم نمیدونم که انگار پروژه ی ناسا رو باهاش قراره ران کنم ! 

خب گزارش هام هم تموم شد ! 


پی نوشت : عکس رو هم شکار کردم وقتی پروانه ای روی گل های حیاط نشسته بود .