24 آوریل

خانقاه من هم در اینجا یک گلخونه در نزدیکی خونه است . جایی که توسط یک پدر و مادر و ‌پسرشون درست شده و اداره میشه . عکس خودشون در حالیکه جایزه ی کارآفرین برتر رو گرفتن و خیلی هم خوشحالن دم درش هست . اخ من عاشق این کسب و کارهای خانوادگی ام و به نظرم کاری که قرار باشه هرروز کنار خانواده ات انجام بدی از جمله کارهای ایده آله . گلخونه شون البته اینقدر بزرگ شده که داخلش کافی شاپ و یک لباس فروشی نقلی هم هست و خوشبختانه جز معدود جایی هایی است که در این تعطیلی سراسری تعطیل نبود . گلخونه شامل دو بخش فضای باز و بسته است که بنده از مجموعش به عنوان جایی برای مدیتیشن استفاده میکنم ! اینقدر که آروم و زیباست . این خانواده به نظر جدا از مهارت گل کاریشون بسیار هم خوش سلیقه اند چون گل هایی که پرورش میدن واقعا دیوانه کننده است و فکر میکنم گلی هم نیست که اینا میتونستن اینجا پرورشش بدن و نداده باشن . امروز من برای باغچه ی کوچک کنار درخت رفتم گل بخرم و مثل چند بار قبل از تنوع گل و بلبل هاشون گیج شدم و واقعا کلی طول کشید تا تونستم چند مدل گل انتخاب کنم . خیلی دلم میخواست محبوبه ی شب پیدا کنم . تمام سال‌های کودکیم با بوی این گل گذشته و برام یادآور حیاط های تابستون خونه است ولی خب اینو پیدا نکردم و به جاش یک جور یاس پیدا کردم که دقیقا همون بو رو می داد اما شکوفه های درشت تری داشت و من هم نخریدمش ! به جاش یک کاکتوس خریدم درحالیکه اصلا برای خرید کاکتوس نرفته بودم . این گلخونه اینقدر گلهای متنوع و زیبایی داره که واقعا باید فن کاکتوس باشی که وسط اونهمه گل بری کاکتوس بخری و منم اونقدر فن اش نیستم اما این یکی با بقیه کاکتوسا فرق داشت ! یک تقارنی داشت که مو لای درزش نمی رفت . به همسرم گفتم این تقارنش داره منو دیوونه میکنه و اون هم خندید و گفت : تو چرا اینقد خلی ؟! 

اصلا تقارنش هیچی ، اون دایره هایی که با پیچ همه به سمت مرکز می رفتند واقعا عارفانه بود . یک جورهایی منو یاد این بیت مینداخت که : 

آن که پر نقش زد این دایره ی مینایی 

کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد 


یک رز هم خریدم چون به نظرم تو حیاط هر ایرانی باید یک بوته ی رز باشه . به نظرم گل باشکوهی هم هست . تنوع رز البته امروز خیلی کم بود و‌ مجبور شدم یک رز گلبهی بخرم که با این شمعدونی گلبهی که قبلا خریدم ( که اگه یه روز خواستم برم دق بکنه !) هم رنگ ان . و در آخر هم یک زامیفولیا خریدم . این زامیفولیا هم به نظر من یک چیزی توی خودش داره که با بقیه فرق داره . اون رنگ سبز براق و اون تنه های متناسب که شبیه اندام یک زن زیباست ( مرد درونم بیدار شده !). اینجا زامیفولیای بادمجونی هم دیدم اما من نه اونو خریدم و و نه اون گلدونهای سبز براق رو ! بلکه پنج شش تایی زامیفولیای کوچک دیدم در حد ده سانت که انگار تازه قلمه زده بودند و من تا امروز همچین چیزی درباره ی زامیفولیا ندیده بودم و چون عاشق دیدن رشد گیاه هستم اونو به گلدون های آماده اش ترجیح دادم . ضمن اینکه این آلمانی ها هم لامصبا هرکاری رو درست انجام میدن و قلمه هایی که زده بودند خیلی بااعتبار بودند . 

دو روز هم هست که دارم فسقل باغچه ی دور درخت رو شخم می زنم چون توش پر از یک سری خار و خاشاک شده بود و خاکش هم باید عوض می‌شد . تازه امروز دو سوم اش رو تمیز کردم و خاکش رو عوض کردم . بله خلاصه به قول خواهرزاده ام همه میرن خارج و با بیکینی و جووس میشینن آفتاب میگیرن . منم اومدم با همه ی وجود رفتم تو خاک و دارم بیل میزنم ! اما احساس میکنم زنده ام و دارم زندگی میکنم .  


نظرات 2 + ارسال نظر
سهیلا 6 اردیبهشت 1400 ساعت 01:31 http://Nanehadi.blogsky.com

دعا میکنم تمام روزهات گل گلی باشه .

قربون شما
پر از سلامتی و دل خوش باشیدشما هم

در بازوان 4 اردیبهشت 1400 ساعت 20:48

خب این دقیقا جوریه که m باید باشه و هست

بی انصاف یه عکسی چیزی آخه!


کوتاهی کردم واقعا الان که فک میکنم میبینم ازین کاکتوسه میتونستم عکس بذارم حداقل :/
دیگه ما مثه شما دست و بالمون پر عکسای خوشگل نیست

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد