10 می

امروز به این نتیجه رسیدم باید چهار پنج سال پیش یک دکترِ خانم انتخاب می کردم که چهار پنج سال بعد در روزی چون امروز بتونم بگم که اعصاب و روانم درهم ریخته بخاطر چیزی به اسم پی ام اس . آخر هم البته روم نشد اینو بگم اما گفتم من بعضی روزا بی دلیل اصلا خوب نیستم و فکر میکنم صددرصد هورمونیه . اونم توضیح داد که اگر این جوری فکر میکنی این اتفاق باید در روزهای قبل پریود و در زمان پریود باشه و منم تایید کردم و بحث همینجا خاتمه یافت . یادمه یک بار یک جایی میخوندم که اگر تغییرات هورمونی زن ها رو یک جوری به بدن مردا بدن ، می می‌رن ! واقعا نمیدونم همینقد سورئاله موضوع یا این فقط تمثیلی بوده برای نشون دادن عمق فاجعه ی زنان ( بعضی از زنان البته ) . در هرصورت فکر میکنم خوب شد بحث تموم شد چون واقعا نمی تونستم زیاد توضیح بدم که امروز و روزهای دیگه ای چون امروز چه طوری ام و در جواب اولین “ چه احساسی داری؟” اش نمیدونستم چه جوری باید دو هزار و پونصد تا احساسی که با هم دارم و توضیح بدم که هیچ کدومشون هم چیزهای جالبی نیستند الحمدا.. .  

دکترم چندین جلسه است که دیگه هیچی نمی نویسه و فقط زل میزنه به دوربین و گاهی میره در نقش مشاور و یک توصیه هایی میکنه و یک سری توضیحات میده . فکر میکنم دیگه قطع امید کرده و منتظره ببینه معجزه ای اتفاق میفته یا نه ! یا شاید هم کیس من از موردی که چهار سال پیش در یک وضعیت روحی داغون به معنی واقعی کلمه بود تبدیل شده به موردی که حداقل به اندازه ی اون موقع اوضاعش خراب نیست . از موردی که فقط حرفای فلسفی میزد و خدا و دنیا و بهشت و جهنم و همه چیز و زیر سوال میبرد تبدیل شده به موردی که چالشش زبان آلمانیه ! این نیست البته ولی خب جدیدا خیلی درباره ی چیزهای روزمره حرف میزنم . مثل امشب که بحث کشید به زبان آلمانی و اونم بعد از شنیدن توضیحات من درباره ی اینکه کسایی که ذهن منطقی و مهندسی دارن اصلا با این زبان مشکل ندارند چون زبان به شدت منطقی و ساختارگراییه یک چیز عجیبی گفت . گفت شاید ذهن تو با داشتن ساختار مشکل داره که اینطوری مقابل یاد گرفتن این زبان لجاجت میکنه . اونم بعد از یاد گرفتن دو تا زبان دیگه . 

هیچی دیگه ذهن من فقط همین یک مشکل رو کم داشت ! این دکترها هم از یک چیزهایی که فکرش رو نمیکنی یک چیزهایی استخراج میکنن که فکر اونا رو هم نمیکنی ! من از سر شب دارم فکر میکنم ذهن من ساختار و دوست نداشته باشه و دلش بخواد همه ی زبان ها مثل زبان فرانسه شیرین و ریتمی و حسی باشند و همه ی سازها مثل دوتار از وسط احساسای آدما نواخته بشن و ریاضی مزخرف ترین درس دوران مدرسه و ادبیات شیرین ترین درس باشه و دل انگیزترین فعالیت بشری به نظرم دراز کشیدن و رمان خوندن باشه مشکلش چیه ؟!



پی اس : جلسه ی بعد که رفتم مشکلش از جایی که فکرشم نمی کنم پیدا میشه ! تازه نه تنها مشکلِ این ، بلکه مشکلات دیگه ای هم پیدا میشه ! و این است 

روان !

درمان !

گری !  

نظرات 1 + ارسال نظر
در بازوان 21 اردیبهشت 1400 ساعت 07:02

من عاشق اون ذهن ساختار برنتاب هستم با این خواسته های قشنگش از دنیا


قربونت برم که اینقد خوبی و لطف داری

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد