14 می

یک قسمتی از سریال  this is us هست که قراره داستان مرگ جک نشون داده بشه . صحنه ی اول همه ی خانواده توی یک جیپ نشستند و به یک پل میرسن . ربکا چشماشو میبنده و از همون چند دقیقه می فهمی که این زن فوبیای شدید از رانندگی روی پل داره . 

تو اون قسمت خونشون آتیش میگیره و جک به طرز معجزه آسایی از آتیش سوزی جون سالم بدر میبره اما به شکل بی رحمانه ای به دلیل استنشاق دود زیاد ، ساعتی بعد سکته می کنه و میمیره . موضوع برای ربکا اینقد غیرقابل باوره که وقتی دکتر این خبرو بهش میده شکلاتش رو گاز میزنه و میگه :‌ عقلتو از دست دادی یا منو اشتباه گرفتی ؟! ‌تو همین ده دقیقه پیش گفتی اون یک سوختگی ساده داره و معجزه است که زنده مونده .

 بعد از رو به رو شدن با واقعیت و همه ی درد و اندوهی که زن با سه تا بچه ی هفده ساله اش تجربه می کنه و بعد از پراکنده کردن خاکستر بدن همسرش کنار درختی که دوست داشته ، به بچه هاش میگه که پدرتون میخواسته این آخر هفته ما رو سوپرایز کنه و برامون بلیط کنسرت گرفته . میگه به نظرم امشب همه با هم بریم کنسرت . توی راه رفتن به کنسرت از روی یک پل بزرگ رد میشن درحالیکه توی چشمای ربکا هنوز ترس هست اما چیزی ترسناک تر از ترسش بوده که اون باهاش رو به رو شده و حالا اون ترس هست اما یک چیز بزرگ تری از اون ترس هم هست که بهش جرئت میده با چشم باز رانندگی کنه و بچه هاشو برسونه به کنسرت . 

 آدم‌های خوش شانس زیادی هستند که هیچ وقت با چیزهایی بزرگ تر از ترس های ساده شون مواجه نمیشن . اما آدم‌هایی که رنج های عمیقی رو تجربه میکنن برای دنیا ارزشمند ترن . من اصلا دوست ندارم این جمله ی کلیشه ای رو که “رنج ها آدم رو قوی تر میکنن” . به نظرم این جور آدم ها بخاطر روبه رو شدن با واقعیت های زندگی ، قدر زندگی رو بیشتر میدونن . این جور آدم ها یاد میگیرن خودشونو بسازن جوری که گاهی خودشون هم متوجه نمیشن که چه اتفاقی داره درونشون میفته اما اون رنج های عمیق ، آدمهای مسئول تر و پذیراتری ازشون درمیاره و به نظر من اون قسمت “ساختن” برای آدم از همه چیز توی دنیا مهم تره . اینها لزوما آدم‌های قوی ای نیستن فقط رشد کردند و به شکل زیبایی هم رشد کردند .


پی اس : خدای گذاشتن عکس هایی که ربطی به چیزهایی که نوشته نداره ! 

در سرزمینی که درخت اقاقیا نداره این درخت که خیلی شبیه اقاقیاست پشت پنجره ی آشپزخونه ی منه و برای من ، خودش به تنهایی بار معنایی معجزه رو داره . 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
سهیلا 25 اردیبهشت 1400 ساعت 15:44 http://Nanehadi.blogsky.com

دیدم سریال رو.صحنه بسیار دلگدازی بود.

اره خیلی
خوب شد دیده بودین پس ، اسپویل نشد

Sra 24 اردیبهشت 1400 ساعت 17:49

ممنونم ملیحه جونم❤️...
امیدوارم خوب باشه حال دلت هر کجا قدم میذاری

فدات شم عزیزم
برای توام همینطور

در بازوان 24 اردیبهشت 1400 ساعت 17:06

اقاقیا اینجا می ریزه پایین. این شاید دنبال آفتاب اینجوری رو به آسمونه گل هاش

واقعا هست آدمی که با درد بزرگ تری از ترس هاش مواجه نشه؟

اره عزیزم هستن . من خودم مواردی رو میشناسم !
این طفلکا به ندیدن آفتاب عادت دارن توقعشون اومده پایین

ترانه 24 اردیبهشت 1400 ساعت 12:24

چه درخت جالبی من ندیدم اینجا.
موقعیتهای سخت باعث میشن از تواناییهایی که استفاده نکردیم، استفاده کنیم ، تواناییهایی که توی شرایط معمولی نمیدونستیم وجود دارن.

اره خیلی شبیه اقاقیاس اما بو نداره متاسفانه ولی خب چیزی از ارزش‌هاش کم نکرده
اره دقیقا همینطوره که میگید

Sra 24 اردیبهشت 1400 ساعت 12:24

بی نظیر

عزیزم
خوبی سارا جانم ؟

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد