الان تصمیم گرفتم عین زنای بیکار به امر نیکوی غیبت بپردازم ! 

یک دوستی دارم که تک بچه است . ازدواج کرده و یک بچه داره . صبح ها مامانش میاد پیشش که بچه اش رو نگه داره . ظهرها غذایی که مامانش پخته رو میخوره . عصرها بچه اش رو میذاره خونه ی مادرشوهرش و میره کلاس . اصولا تمام زندگیش به دست مامان و مامان شوهرش داره میگذره . بعد تصمیم گرفته مهاجرت کنه . نمیدونم چرا هرکی ما رو میبینه فکر میکنه مهاجرت خیلی دورهمی و خوش گذرونیه ! یعنی من نمیدونم یک سال سرویس شدن همسر منو هرکی ندیده ، منو که دیده . تازه اون یک سال چیزی بود که برای همه قابل رویت بود مابقی روزهایی که به استرس جواب سفارت و با یک بچه ی یک ساله تقریبا تمام هفته تا آخر شب تنها بودن و کلاس زبان رفتن و اینها گذشته بماند . خلاصه ما شدیم الگوی مهاجرت سهل و آسان ! 

حالا هرروز به من پیغام میده که تو دلت تنگ نشده برای مامانت اینا ؟ چیکار میکنی با دلتنگی ؟ چطوری میشه مامانم رو هم با خودم بیارم یا بعد کاراشو بکنم که اقامت بگیره ؟! و از این دست سوال ها . 

چند وقت پیش به من میگه  الان ما بریم زبان هم یاد بگیریم و از شغل هامون هم استعفا بدیم و بعدش اگه اومدیم اونجا و دیدیم نمیتونیم یا خوشمون نمیاد چیکار کنیم ؟! همه چی رو هم از دست دادیم ؟! 

من درحالیکه چشمام از حدقه داره درمیاد گفتم : هیچ تضمینی برای هیچی نیست .مهاجرتی که نیاز به تشویق و تحسین و انگیزه دادن داشته باشه یک پروژه ی شکست خورده‌ اس . یا برای خودت اونقد دلیل کافی داره که این اندازه ریسک کنی یا بیخیالش شو کلا . 

از این دست پیغام های سر در هوایی زیاد ازش دارم ولی دیروز یک چیزی گفت که واقعا منفجر شدم . میگه : من شنیدم اونجا تا ساعت نه هوا روشنه ؟! راسته ؟! وای اگه اینجوریه که خیلی دلگیره !! بعد شما کی شام میخورین و چجوری میخوابین !!! 


من البته جوابشو ندادم چون حتما چهارتا چیز بهش میگفتم ولی اولا که اینجا تا ساعت ده و نیم هوا روشنه و در ثانی اگه شما در این حد انعطاف ندارین که برای دو ساعت بیشتر روشن بودن هوا یا دو ساعت بیشتر تاریک شدن هوا استرس میگیرین به نظرم حتی محله تون رو هم نباید عوض کنید چه برسه به کشورتون رو . 


احساس میکنم بقیه گرفتن من و واقعا ! منم عین بیکارا میشینم تک تک پیغاماشونو جواب میدم ! 

نظرات 2 + ارسال نظر
ترانه 3 تیر 1400 ساعت 13:40 http://taraaaneh.blogsky.com

کسی که اینهمه وابستگی داره به مامانش و مادر شوهرش بعیده بتونه دوام بیاره اینور. اگر هم بیاد خیلی خیلی بهش سخت میگذره تا عادت کنه.
بنظر من که آسون ترین قسمت کار همون روشنی وتاریکی هواست. اگر با این یکی کنار نیادبا بقیه تغییرات چطور میخواد کنار بیاد؟

آره موضوع همینه که ساده ترین چیز همین تغییرات محیطی و آب و هوا و ساعت و اینهاست . زبان و ارتباط و تفاوت های فرهنگی و همه ی این ها هم کنارش

در بازوان 3 تیر 1400 ساعت 12:53

این که خیلی تابلوئه دو روز بعد پشیمون میشه ولی شاید یه مدت ایران نباشه از وابستگیش به مامانش کم شه!

توی فامیل ما یه خانومی هست سی و شش ساله با دو فرزند. اگه مامانش دو سه روز بره سفر، حتما میره خونه ی یکی از فامیل یا دوستاش. در این حد شهر بدون مامانش حبس میشود براش

گفتم غیبتت بی جواب نمونه اینو تعریف کردم

دوست خوب اونیه که توی غیبت همراه دوستاش باشه واقعا مرسی ازین به بعد هروقت خواستی غیبت کنی بیا به خودم بگو
این بنده خدا خودشم نمیدونه میخواد چیکار کنه

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد