۶ آگوست

برای تو و خویش چشمانی آرزو میکنم 

که چراغ های و نشانه ها را در ظلماتمان ببیند 

گوشی که صداها و شناسه ها را در بیهوشی مان بشنود 

برای تو و خویش روحی که این همه را در خود گیرد و بپذیرد

و زبانی که در صداقت خود ما را از خاموشی خویش بیرون کشد 

و بگذارد از آن چیزها که در بندمان کشیده 

سخن بگوییم 



این از حیف های عمیق و بزرگ زندگیمه که نمیتونم یک ماچ گنده بکنم شاملوی عزیزم رو که این کلمه های زیبا رو با این صدای عجیب غریب چه تو تابستونی که چهل درجه است و چه تو تابستونی که بیست درجه است و بارون مثل چی میباره گوش بدی پر از حس نزدیکی و صمیمیت میشی . پر از همه ی چیزهای خوب . 

 من اگه خدا بودم از عمر یکی دو نفر به خصوص در تاریخ معاصر ایران! کم میکردم و همه رو روی هم میدادم به شاملو . واقعا حیف نیست توی دنیایی باشی که شاملو توش نیست ؟! اینقد خدای کوولی ام من ! 

نظرات 2 + ارسال نظر
سمیه 23 شهریور 1400 ساعت 07:41 http://s.mahjoobi92@gmail.com

سلام آخ آخ بهتره نظر همسر اول و بچه هاشم بشنوین یه جایی خوندم که به شدت شاکی بودن از دست شاملو و ایدا و ... ظاهرا باعث شده خیلی ناراحتی بکشن تو زندگی

سلام عزیزم
والا شاملو که جدا شده بود وقتی با ایدا ازدواج کرد .
راستش به نظرم حس خودش مهم بوده با زندگیش نه اینکه دیگران و یا حتی نزدیکاش چطوری قضاوتش کردن .
عاشقانه های شاملو به نظرم به ندرت تکرار بشه

ترانه 15 مرداد 1400 ساعت 22:03 http://taraaaneh.blogsky.com

شعر زیبایی بود مر سی که اینجا گذاشتیش.

در مورد اون کم کردن عمر خیلی موافقم حتی اگر به عمر کس دیگه ای اضافه نشه

قربونت عزیزم
واقعا راس میگی به عنوان خدا تجدید نظر میکنم و فقط از عمرشون کم میکنم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد