۱۲ آگوست

یک زمانی یک درسی تدریس میکردم به نام فرهنگ عامه که خودم هم خیلی بهش علاقمند بودم و بچه ها هم بهش علاقمند میشدند . در بین همه ی کشورهای بزرگی که نماینده ی فرهنگ منطقه ی جغرافیایی خودشون بودند ژاپن برام جذابیت خاصی داشت و همینطور کشورهای اروپایی . 

مشخصه که فرهنگ های غربی رو با سرد بودن و خودمحور بودن و فردگرایی تعریف میکنند که تا حدودی هم درست میگن . مردم اینجا به شدت به تنهایی شون احترام میگذارن و از شلوغی های بیخودی گریزانند . بین آلمانی ها این موضوع اینقدر شدیده که حتی از هیچ small talkی هم استقبال نمیکنند و به همین دلیل اینکه ببینی یکی نشسته با یکی دیگه تو مترو مثلا سر حرف رو باز کرده چیز نادریه . به جاش همه سرشون توی کتاب هاشونه و یا هنزفری هاشون رو زدن و به صفحه ی گوشی شون نگاه میکنند . اما یک نقطه ی قوت بزرگ توی فرهنگ شون دارند و اون اینه که به شدت آدمهای صادقی هستند . همونقدر که رک اند صادق هم هستند . مثلا چند روز پیش با مدیر مهد پنگوین قرار داشتیم . ساعت هشت رسیدیم دم در دفتر مدیر . مدیر اومد بیرون و گفت ما امروز قرار داشتیم ؟‌ توضیح دادیم که بله و قرارمون ساعت هشت بوده . برگشت توی اتاقش و دو دقیقه بعد با مدارک و پرونده های مربوط به ما برگشت و وقتی نشست مقابلمون و اولین چیزی که گفت این بود که :‌من فراموش کرده بودم که امروز با شما قرار داشتم چون تازه همین امروز بعد از دوهفته از مرخصی تابستونی اومدم . البته تمام مدارک ما به ترتیب گذاشته شده بود و همه چیز سر جاش بود و راستش اگه من جاش بودم شاید اصلا نمیگفتم که فراموش کردم . از این مدل رفتارها زیاد دیدم . جایی که حتی ضرورتی نداشته باشه هم راستش رو میگن . 

ژاپن هم به همین دلیل برام جالبه که فرهنگ  به شدت تمیز و درستی داره . یک جور سادگی و مینیمال بودن جز زندگیشونه . به نظرم به همین دلیل هم کشور موفقی هست . آدمهای نرمال و بزرگ شده ای هستند . چند روز پیش توی یوتیوب ولاگ های دختر ژاپنی ای رو دیدم که از اون روز فن واقعیش شدم . زندگیش در یک آپارتمان کوچک تو ژاپنه و راستش اصلا هیچ چیز خاص و هیجان انگیزی هم توی محتواش نیست به جز ریتم به شدت ساده و سبک مینیمال زندگیش که منو یاد فضای کتابهای موراکامی میندازه . همه چیز واقعی و ساده و بدون زرق و برقه . مثلا یک جا برمیداره که غذا درست کنه و رسما غذا رو خراب میکنه و بعد میگه : بعضی وقتا هم اینطوری میشه و غذام خوب از کار درنمیاد :)) همینقدر صمیمی .چون واقعا خسته شدم از دیدن آدمهایی که همه چیزشون توی اینستا و یوتیوب درست و مرتبه و خوشگل و تر وتمیزه و همه ی کارهای خفن رو درست انجام میدن و زندگی های لاکچری شون انگار هیچ مشکل و نقصی نداره .  

یکی از چیزهایی که وقتی به ژاپن میرسیدیم دوست داشتم که دربارش حرف بزنم این بود که برای ژاپنی ها کار کردن ُ  درست کار کردن و پشتکار مقدسه و بعد از استاد خودم نقل قول میکردم که میگفت :‌ یک زمانی شرکت سامسونگ میخواست مدیرش رو عوض کنه و آگهی زده بود که هرکی فکر میکنه برای این پوزیشن مناسبه با برنامه هاش بیاد . یک جوون میاد و استاد ما هم توی اون جلسه مهمون بوده . میگه بعد از اینکه  برنامه هاش رو با نمودار و جدول توضیح داد و جلسه تموم شد و به نظر همه اوکی بودند من به کناریم گفتم : چرا یکی نپرسید اگه این چیزایی که داره میگه نشه چی میشه ؟‌ و کناریم گفت :‌چون همه میدونن اگه نشه خودش خودشو از همین طبقه پرت میکنه پایین ( احتمالا به این معنی که خودشو میکشه ) . منظور استاد ما اینجا توضیح فرهنگ کشورهای آسیای شرقی بود. 

حالا چند روز پیش اینجا توی خیابون یک زوج دیدم . آقا یک مرد تیپیکال آلمانی بود . قد بلند و موهای بلوند و چشم های آبی و اندام ورزیده و خانم هم یک تیپیکال ژاپنی بود . قد کوتاه و موهای لخت مشکی و چشم های بادومی و از همه جالب تر اینکه یک کیمونوی رنگی هم پوشیده بود . با خودم فکر کردم این از قشنگی های باز کردن مرزها و پذیرفتن فرهنگای دیگه است چون حقیقتا ترکیب این دوتا فرهنگ چیز بی نظیری میشه . 

نظرات 2 + ارسال نظر
ترانه 22 مرداد 1400 ساعت 02:23 http://taraaaneh.blogsky.com

آمریکا فردگرا ترین کشور دنیا شناخته شده. اما مردم اصلا سرد نیستند، خیلی هم رفتارشون دوستانه ست. فردگرا بودنشون بیشتر به معنی ارزش قائل شدن برای آزادیها و تصیمات فردی هست. اتفاقا توی جوامع فردگرا غریبه ها و مهاجرها بهتر پذیرفته میشن برای اینکه تعصبات قومی و نژادی کمتر وجود داره.

درست میگی عزیزم اینام رفتارشون محترمانه و صمیمانه است اما نه به اندازه فرهنگایی که گرم شناخته میشن . من البته مشکلی ندارم و نمیدونم امریکا دقیقا چطوریه ولی میبینم خیلی از دوستامون اینجا شاکی ان که چرا اینا اینطوری ان چون حداقل مثل ما نیستن .

قصه 21 مرداد 1400 ساعت 14:21

والا من یه همخونه ژاپنی دارم، دارم روزشماری میکنم از این خونه برم. اول این که خیلی کثیفه. غذا درست میکنه، غذا توی سینک میمونه هیچ زحمتی به خودش نمیده تمیز کنه. ظرفای کثیفش رو میذاره روی کابینت یکی بیاد براش بذاره توی ماشین ظرفشویی. اگر سطل آشغال پر باشه هیچ زحمتی نمیده بذاره بیرون. یا مثلا ببینه پاره شده عوض نمیکنه، روی همون کیسه پاره آشغالاش رو میذاره، من برم با دستکش آشغالای اینو جمع کنم بذارم تو کیسه سالم بذارم بیرون! دستشویی که میره، ببخشید، بعدش که میرم میبینم لکه ادرار روی صندلی توالت هست. هر دفعه با اسپری اول باید یه دور تمیز کنم دستشویی رو. توی سینک حموم هم کلی موهاش جمع میشه هر دفعه، من قبل استفاده باید تمیز کنم وگرنه آب پایین نمیره راحت. به صاحبخونه گفتم میشه بهش تذکر بدید تمیز کنه دستشویی رو بعد استفادش، گفت باشه بهش میگم. فقط یکبار تمیز میکنه، از دفعه بعد باز همون داستانه. من واقعا نمیدونم این تو طویله بزرگ شده یا چی. مینیمال بودنم من ندیدم تو این. انقدر خرت و پرت داره وسایلش تو اتاقش جا نمیشه، دو تا چمدون و کلی کفش هم توی راهرو گذاشته. غذا های خیلی گرونی هم میخره و یخچال پره. مثلا من یک طبقه از یخچال رو دارم، اون دو تا و همیشه تا خرخره پره. خدا قسمتم کنه آخر این ماه از این خونه میرم، یکی دیگه بیاد کلفتی خانوم رو بکنه!
راستی دروغگو هم هست. مثلا صابخونمون سپرده بود شوفاژ رو تابستون روشن نکنیم. من یه بار قشنگ شنیدم از اتاقش اومد بیرون، رفت سمت شوفاژ یه انگولی کرد! من رفتم خاموش کردم ولی باز یکم بعد روشنش کرد. منم کار و زندگی دارم نمیتونم هی نگهبانی شوفاژ بدم! صاحبخونه اومد چند روز بعد منو خفت کرد که کی شوفاژ رو روشن کرده، و ژاپنی هم میگه اون دست نزده پس تو بودی! این یه نمونه از این حرکتاش که کمم نبوده.

عزیزم امیدوارم هرچه زودتر کارت درست بشه که بری ازونجا
خب همیشه همه جا استثنا هست تو همین المانیا هم آدمای به دردنخور و بی فرهنگ پیدا میشن شایدم این مشکل علوم انسانیه که روی اکثریت نظر میده و نتیجه گیری میکنه و خب نتیجه گیری هاش هم همیشه درست درنمیاد .
ولی واقعا امیدوارم زودتر بری ازین خونه یا اونو پرتش کنی بیرون

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد