20 سپتامبر

تنها بودن چیزیه که مدتهاست به ندرت پیش میاد . امروز پیش اومد . بسته ی مامان رسیده بود دستم و وقتی دیدم تنهام کاملا ناخودآگاه گوگوش گذاشتم و بسته رو باز کردم . از همه چیز قشنگ تر توی وسایلش دو تا دستگیره ی صورتی بود . خودم یادم نمیاد کی بهش گفتم اینجا دستگیره ندارم و جای ندیدم که بخرم . به جای گوشواره یه زنجیر و توگردنی زرد میبینم . زنگ میزنم بهش . میگه تو که گوشای بچه رو سوراخ نمی کنی منم عوض کردمش گردنبند گرفتم براش . اینم میدونم نمیدی بهش الان ! ولی یکم بزرگتر شد بذار استفاده کنه ...

 یک سنگ هزارکیلویی میاد روی سینه ام . تلفن رو الکی به بهانه ی اینکه کسی داره زنگ میزنه ! قطع میکنم و میشینم به هق هق اشک ریختن . بعد فکر میکنم گوگوش چی میگه این وسط ؟! مثلا رفتم سرچ کردم و آلبوم های صدسال پیش رو پیدا کردم و پلی کردم که چی ؟! و اون که میگفت : 

من و گنجشکا می میریم ... 

تو اگه خونه نباشی 


فکر میکردم زنی در من هست که در دهه ی چهل در ایران زندگی میکنه و لباس هاش رنگ های ساده ای مثل کرمی و خاکستری هستند . از اتفاقات نویی که توی موسیقی ایران میفته ذوق میکنه و هرروز چایی اش رو با یک آهنگ جدید میخوره . هرسال سر پاییز این تصویر توی سرم هست . اینقدر که ناخودآگاه آهنگهای صدسال پیش رو پخش میکنم . 

بوی شوید و جعفری که خونه رو برداشته میزنه به دماغم و گوگوش که میگه :‌ کاشکی این دیوار خراب شه .. و میشم دلتنگی . دلتنگی بدون ذره ای ناخالصی ... 


نظرات 3 + ارسال نظر
لیمو 9 خرداد 1401 ساعت 07:46

من همیشه به همه میگم مطمئنم با یه ماشین زمان از دهه چهل اومدم اینجا. تمامی آهنگایی که گوش میدم مربوط به 70 یا 80میلادی و 40 شمسی به بعده. عاشق ماشین های قدیمی حتی پیکانم و نمیدونی چه عشقی میکنم با هر وسیله ی قدیمی خصوصا کتاب های نم خورده کاهی...

اره منم ..
خیلی دیگه تشابهات داره زیاد میشه

ترانه 30 شهریور 1400 ساعت 00:55

دستگیره های صورتی... دارم فکر میکنم که با چه عشقی خریده شدن. شاید مامانت هم موقع بسته بندیشون همین ترانه رو گوش میداده با زمزمه میکرده

ترانه دستگیره ها رو خودش دوخته
احتمالا همین حس و حال و داشته

در بازوان 29 شهریور 1400 ساعت 12:12


کاشکی این دیوار خراب شه

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد