۲۴ اکتبر

صدام خیلی جذاب شده ( یکم از خودت تعریف کن توروخدا !) . نه جدی . یک جوری گرفته که فقط یک رگ صدا از توی اون گرفتگی شنیده میشه . من خودم خراب صداهای خش دارم . اگه میتونستم انتخاب کنم همین تن صدا رو برمیداشتم برای خودم تا همیشه ولی خب ما بهر انتخاب و این خوش گذرونی ها اینجا نیومدیم که .  

از دیروز به هرکی میرسم میگم پس این واکسنی که من زدم چه آنتی بادی ای بهم داد که همین سرماخوردگی رو هم گرفتم ؟! یا نکنه این سرماخوردگی ها از وقتی کرونا رو دیدن با زور بیشتری وارد بدن آدم میشن و سعی میکنن کم نیارن و دهن آدمیزاد و سرویس کنن ؟! 

امروز به جز صدام ، به حمدا.. (!) مشکل دیگه ای نداشتم و فکر کنم در مسیر بهبودم . 

اینه که عصری عین جوگیرها نشستم روی دوچرخه و کلی دور دور کردم . بعد دیدم بدون شوخی پاییز شده اون هم چه پاییزی . با خودم فکر کردم جناب اخوان کجا رو دیده که گفته : پادشاه فصل ها پاییز ؟ و اگه اینجا رو میدید چی میگفت پس ؟! اینجا پاییز پادشاه نیست که لامصب . عروسه اصلا . ازین عروس هایی که هر لاخِ موهاشون یک مدل طلاییه . بعد یک دوستی دارم که بسیار خجسته است . از خانواده ی مذهبی ای هم میاد . میگه نمیدونم خدا خیلی منو دوست داشته یا زده پس کَله ام که داریم اینجا زندگی می‌کنیم :))) حالا من که کلی خندیدم به این حرفش اما اصلا مثل اون فکر نمیکنم که خدا همه ی بندگانش و ول کرده و نشسته زندگی منو رصد میکنه . اینه که از بودن اینجا راضی ام و خیلی دوستش دارم . مثل امروز که از دیدن آفتاب که از لابه لای برگ های زرد و سرخ و نارنجی راه پیدا کرده بود و پخش شده بود روی مسیر کلی کیفور شدم . از انعکاس تصویر درخت‌های زرد و سرخ و نارنجی که افتاده بودند روی Main . از Main که تلالو داشت . من فصل بدی وارد آلمان شدم . یعنی نسبت به بهار و تابستون و پاییزی که اینجا دیدم ، زمستون بنده ی خدا عین این وصله های ناجوره . طفلکی به جز برف که اونم آیا بیاد و آیا نیاد چیز دیگه ای برای عرضه نداره . با یک آسمون خاکستری و زمینی که کمتر سبزه ، زمستون یکم فصل گرفته ای میشه . به همین خاطر امروز وقتی داشتم برمیگشتم یکم دلم گرفت . چون تصور کردم بساط همه ی این رنگ و لعاب ها یک ماه دیگه جمع میشه . بعدش اندکی آسمون خاکستری داریم و بی انتها شب های سرد . که برای من غم انگیزن . خدایی میخوام بدونم اونی که براش زمستون قشنگه پشت شیشه کیه ؟ اونی که گلدون خالی ندیده ..نشسته زیر بارون .. اون که گلای کاغذی داره تو گلدون … 

نظرات 2 + ارسال نظر
در بازوان 3 آبان 1400 ساعت 18:18

خداروشکر که بهتری:)

وقتی سوار دوچرخه ای زلف بر باد مده ها:) کلاه بذار سرت الان هنوز بدنت ضعیفه

الهام جانم تو این دمای پنج شش درجه ی اینجا زلفم که هیچی ، کل وجودمو باید بچسبم که باد نبره

سهیلا 3 آبان 1400 ساعت 04:14 http://Nanehadi.blogsky.com

خدا رو شکر حالت بهتره.انقدر کرونا دیدیم سرما خوردن یادمون رفته.

مرسی عزیزم
سهیلا جان مراقب خودتون خیلی باشید

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد