29 اکتبر

زندگیم دچار نظم عجیبی شده و منم خودمو چسبوندم به این نظم چرا که باهاش راحتم . میگن مغز آدمیزاد از عادت ها خیلی استقبال میکنه چون دلش نمیخواد هرروز برای هرچیزی انرژی بسوزونه و تصمیم های جدید بگیره. من هم به شدت بهش حق میدم . همینه که توی این نظم های زندگیم یک جور آرامش پیدا کردم که حتی داره شب های طولانی رو هم برام خوشایند میکنه . من چند دقیقه ای زودتر از همه بیدار میشم و با سکوت و تاریکی خونه کیف میکنم . هرچقدر توی تمام زندگیم نتونستم طلوع های خورشید رو ببینم . اما اینجا به لطف طلوع خورشید در ساعت هشت صبح ، میتونم شاهد طلوع باشم . البته اگر هوا اونقدر مه و ابری نباشه که اصلا خورشیدی درکار نباشه که بیشتر روزها اینطوریه . حالا من که از شب گریزانم از تاریکی های دم صبح خوشم میاد . چون مطمینم بعدش قراره روز بشه و زندگی دوباره به جریان بیفته . حسی شبیه آخرای زمستون بهم میده که مطمینی داره بهار میشه و دوباره سرزندگی و حیات شروع میشه . اینا رو به کمک دکترم فهمیدم و خودم نفمیدم چرا سالهای سال با شب و زمستون ها و شبهای طولانی اش مشکل داشتم اما با تاریکی های دم صبح نه . 

اینجا از الان پر از حال و هوای کریسمسه . پارسال با الف که از زمستون های طولانی حرف میزدم میگفت برای ما زمستون خیلی قشنگه چون چند ماه درگیر کریسمس و جشن و این ها هستیم . من اونجا نفهمیدم چی میگه اما الان که مردم رو میبینم که با چه وسواسی خرید های کریسمس شون رو میکنن و چه تنوعی هم ریخته اینجا برای این کارها ،  میفهمم گذروندن زمستون به این شکل از سختی و سرماش کم میکنه . حتی فکر میکنم اگه من هم از بچگی توی زمستون همچین جشنی داشتم و قرار بود یه عالمه کادو از زیر درخت کریسمس بردارم احتمالا این حسی که الان به زمستون دارم رو نداشتم . به نظرم کریسمس باید عید قشنگی باشه با این چیزهایی که من میبینم ولی همچنان به نظرم قشنگ ترین عید ، عید نوروز خودمونه ! ولی از این سور و سات اینها برای کریسمس هم راضی ام . یک زمزمه هایی برای خودمون میکنیم که کریسمس بریم سفر . ما از جمله نیازمندترین آدمها به سفریم . خود من که آخرین سفری که رفتم اصلا یادم نیست . این سفرهای یکی دو روزه ی اینجا رو هم با پررویی تمام سفر حساب نمیکنم‌ ! اما آمار کرونا دوباره داره میره بالا و با اینکه امسال قرنطینه و این حرف هایی درکار نیست ( طبق صحبت های خودشون ) ولی خب من همچنان وسواس های خودم رو دارم.  راستش ایده آلم اینه بریم یک هتل all inclusive . بعد از صبح تا شب هم توی هتل باشم و فقط بخورم و بخوابم . یه زمانی اگه بهم میگفتن بیا بریم همچین سفری با خودم میگفتم اینم اسمش شد مسافرت ؟! بعد چند سال پیش که رفتیم مارماریس تو یک همچین هتلی آدمهایی رو میدیدم که کل کارشون این بود که از صبح یک حوله میزدن زیر بغلشون و یک صندلی رو قرق میکردن و تا شب زیر آفتاب لش میکردن و من که همش بیرون بودم با خودم میگفتم این چه مدل مسافرتیه آخه که حتی نری جاهای دیدنی شهر رو ببینی !؟ الان درکشون میکنم . بعضی وقتا آدم اینقدر احساس خستگی میکنه ( و نه صرفا جسمی بلکه گاهی روحی ) که فقط میخواد بره یک جایی که بتونه همه ی مسیولیت های زندگیشو پرت کنه یک گوشه ای و چند روزی هیچ کاری نکنه . هیچ کاری صرفا . 

پنگوین که حول و حوش ساعت هشت میخوابه ما هم سریال میبینیم . الان هم سریال Maid رو میبینیم که به نظر من خوبه . لااقل از سریال هایی که این چند وقت دیدیم مثل squid game یا the undoing خیلی بهتره . یک سریال آلمانی طنز هم پیدا کردم که باید ببینم . بیشتر برای تقویت زبان البته چون روحیه ی طنزی در آلمانی ها نمیبینم ! بعد هم خودم بیهوش میشم تا صبح فردا . به جز روزهای تعطیل که برنامه عوض میشه . پنگوین شبها دیرتر میخوابه و ما هم چون نمیتونیم از سریال دیدنمون بگذریم ! متعاقبا دیرتر میخوابیم اما من همچنان صبح زود بیدار میشم . این آخر هفته میخوام صبح برم راه برم و شاید هم کمی بدوم . توی مه راه رفتن خیلی خوبه . بعد چند روز پیش وسط راه رفتنم و در حالیکه داشتم با خواهرزاده ام حرف میزدم هدبندم افتاده و من اصلا متوجه نشدم . هدبند تمام دیوار دفاعیه منه در زمستون و اگه نداشته باشمش انگار که لخت دارم راه میرم ! 

حالا منظورم از اون نظمی که ازش صحبت کردم همین چیزهای ساده بود . یه جا می خوندم که گاهی ساده ترین چیزها مهم ترین چیزها هستن . الان دارم میفهمم که چی گفته طرف . 

نظرات 3 + ارسال نظر
زری 9 آبان 1400 ساعت 21:09 http://maneveshteh.blog.ir

آخ که دلم از همون سفرهای لوکس میخواد که اگر بشه اولینش هست ... من کلا تو سفر سگ دو میزدم البته الان که داره سهسال میشه هیچ جا نرفتم اما اگر قرار به رفتن بشه فقط میخوام لش کنم

منم دلم خیلی می‌خواد و اصلن کشش این سفرایی که آدم میره بعد خسته تر از قبل برمیگرده رو ندارم .
خدا کنه این کرونا زودتر تموم شه که هممون یه لشِ درست و حسابی بکنیم

سریال Türkisch für Anfänger را در نتفلیکس ببین، برای شادی روح و یادگرفتن آلمانی

الهام جان اسم فیلمی که منم گفتم اینه :
Da geht noch was
تعریفشو شنیدم شما هم ببینید

ترانه 7 آبان 1400 ساعت 22:24 http://taraaaneh.blogsky.com

من وقتی ساحل میرم همین کار رو میکنم میخورم و میخوابم و کنار دریا میشینم البته پیاده روی هم میکنم یک عالمه
میفهمم منظورت از این نظم آرامشبخش. یکجوری انگار آدم خوشد رو میسپره به جریان رودخونه بدون تقلا

چقد خوبه
اره انگار عجله ای برای هیچی ندارم ، استرس هیچی هم ندارم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد