17 ژانویه

امروز قرار بود دز سوم واکسن رو بزنم . نوبت هم گرفته بودم . الان دیگه آنلاین میتونی نوبت بگیری و هرروز کلی وقت خالی دارن . ولی راستش نمیدونم چرا دلم نیست با این دز سوم . نه اینکه ازین مخالف واکسن ها باشم . نه اصلا . فقط به نظرم با این جهش اومیکرون که نتایج همه ی تحقیقات نشون داده ضعیف تره و اون دوتا دزی که زدم دیگه بسه . ولی همسرم یک فاز دیکتاتوری برداشته و میگه باید بری بزنی ! اینجا هم یک همچین فازی برداشتن چون تو استان ما چند روز پیش قانون 2G پلاس گذاشتند . به این معنی که هرجا میری یا باید دز سوم زده باشی یا نتیجه تست ببری . حالا این ها هم با قوانین شون یک جوری برخورد میکنن انگار وحی الهیِ . یعنی امشب که میگن قانون 2G پلاس ،  فردا سر صبح توی هر نقطه ی کوری توی شهر که بری یک برگه زده پشت درش و نوشته اینجا قانون 2G پلاس برقرار است . خب تو همچین شرایطی ترجیح همه اینه که برن دز سوم رو بزنن به جای اینکه هرروز یک سیخ تا فیهاخالدونشون بره تو . البته من همین چند روز پیش تست دادم و جدیدا تا فیها خالدونت نمیره تو و نمیدونم پیشرفت کرده یا چی که یک جایی همون وسط های بینی ات هم کار رو راه میندازه ! مثلا میخوای بری بشینی یک قهوه بخوری یا یک سالاد بخوری یا اصلا یک لیوان آب بخوری باید قبلش بری تست بدی و الان یک طوری گرفتن انگار این دوتا واکسنی که زدیم یعنی کشک . میدونم که نتایج تحقیقات علمی هم نشون میده که این دو تا دز بعد از چند ماه نچرالی کشک میشن ! حالا منم میرم میزنم ولی خب دلم نیست دیگه . به این دکترم که بعضی وقتا یک همچین شرایطی رو توضیح میدم و میگم میدونم که منطقیش چیه ، میگه مهم نیست منطقیش چیه . مهم اینه که حس تو چیه . جالب نیست واقعا ؟! آخه هیچ وقت توی زندگیم کسی اینقدر به حس هام اهمیت نداده بود . حتی خودم . اینا رو گفتم که بگم میدونم باید برم دز سوم رو بزنم و آخرشم میرم میزنم . حالا حرف دکترم شد میخوام بگم که جدیدا فکر میکنم به جایی رسیدم که واقعا نیاز دارم دکترم خانم باشه . به یک جاهایی میرسم که اصلا روم نمیشه دربارشون حرف بزنم یا فکر میکنم اگه خانم بود حرف همدیگه رو خیلی بهتر می فهمیدیم . سرچ کردم و دیدم اینجا با بیمه ام میتونم دکتر تراپی داشته باشم . یعنی همین سیصد و خورده ای هزار تومن که دارم میدم هم میتونم ندم و به جای جلسه های آنلاین که خوشم نمیاد زیاد ازشون حضوری برم . ولی نمیدونم بعد از یک سال چه طوری باید باهاش تمومش کنم و دوباره برم با یکی دیگه شروع کنم ؟!!! یک سال وقت گذاشتم و الان گلوم تو این مدت گیر کرده . من ازینام که خیلی گلوم گیر میکنه تو زمانی که گذاشتم . و بعد قشنگ میرم تو رودروایسی و این رودروایسی بر بقیه چیزام غلبه میکنه . تازه هنوز میخواستم ایران که رفتم حضوری برم خدمتش و یک بسته شکلات Lindt هم براش ببرم ولی اگه بعدش بهش بگم دیگه نمیخوام بیام مثه اینایی میشم که میخوان سر یک گوسفند رو ببرن و قبلش آب هم بهش میدن ! واه این چه مثال احمقانه ای بود ؟! نمیدونم چرا بعضی چیزهای ساده برام اینقدر پیچیده میشه بعضی وقت ها ... 

خبر جذاب بعدی اینه که فکر میکنم چشم هام ضعیف شدند . یعنی قبلا هم ضعیف شده بودند اما ناچیز بود و عینک هم داشتم ولی هیچ وقت استفاده نکردم اما الان واقعا توی خوندن متون ریز مشکل دارم . مثلا همین ها که دارم می نویسم رو واضح و شفاف نمی بینم و انگار که باید به خودم فشار بیارم برای درست دیدنشون . راستش دوست ندارم عینک بشه یک وسیله که همیشه باید همراهم باشه ولی باید توجه به سابقه ی خانوادگی از پدر و مادر تا خواهر و برادر و بچه هاشون که همه در دیدن چیزهای نزدیک مشکل دارند فکر کنم باید با واقعیت های زندگی کنار بیام و برم چشم هامو معاینه کنم و مثل آدم از عینک استفاده کنم . 


هیچی دیگه . خبرها و حرف و گزارش هام تموم شدن . تا برنامه ی بعدی خدانگهدار :)‌ 


نظرات 5 + ارسال نظر
در بازوان 30 دی 1400 ساعت 22:42

الان حساب کردم. پونزده ساله عینکی ام:)
دقیقا منم هیچ کدوم عینک هام بهم نمیومد غیر از این آخری.
بعد میدونی چجوری فهمیدم واقعا این خوبه؟
بچه های فامیل و دوستام وقتی عینک های قبلی به چشمم بودن و باهاشون حرف می زدم، هی می گفتن عینک رو بردار. یا خودشون حمله می کردن. ولی با عینک فعلی هیچ کدوم مشکلی ندارن و حتی تعریف هم کردن و اونا هم می خوان.
انگار قبلی ها بهم چهره ی جدی یا خرخون می داد:)

خلاصه با همسرت و پنگوئن برو و هزارتا رو امتحان کن. حتما اونی که خیلی دوسش میداری پیدا میشه

میفهمم چطوریه دقیقا ولی چرا هیچ وقت نرفتی لیزر کنی ؟ اگه البته واقعا اذیتی میگم ولی اگه با این یکی جدیده راحتی که هیچی
نمیدونم والا اینجا خیلی قاب عینکای قشنگی دارن . خیلی . حالا برم ببینم چند شده اصلا نمره ی چشمم

در بازوان 30 دی 1400 ساعت 21:35

من هزار ساله عینکی ام. یه جوری که نمی تونم راحت بگم عینکی ام. دور رو نمی بینم ولی بازم نمی زنم. همیشه توی کیفمه ولی باز اصرار دارم شهر رو مثل وقتایی که اشک توی چشم آدم باشه، ببینم. تار و محو:))
ولی دو ساله یدونه عینک گرفتم که جینگولی تره. باعث شده یه کم کنار بیام با زدنش.

امیدوارم این فرآیند کنار اومدن برای تو مثل من نشه. و البته شماره چشمت هم مثل من بالا نباشه

اخ الهام نگم که من چند سال پیش دکتر برام عینک نوشت و رفتم عینک بخرم و اینقد عینک بهم نمیومد که نگم برات . یعنی همه با عینک چند درجه باکلاس و خوشگل میشن من یه چیزی میشدم مضحک اصلا :/ برا همون بیخیالش شدم . الانم از ترس مضحک شدن نمیخوام بپذیرمش ولی رفته تو پاچه ام فک کنم

Blue Mahya 29 دی 1400 ساعت 22:49

چقدر جالب،امروز من دز سوم زدم و به زور میخواستن یک واکسن جدید رو بهم بزنن:/ مخالفت کردم قاعدتا.

به شخصه میترسم عینکی شم منم به زودی...یکسره سرمون تو لپ تاپ و گوشیه و قاعدتا این موثره

امیدوارم همیشه سالم و شاداب بمونید با خانواده

خوب کاری کردی زدی عزیزم . منم باید بزنم . فعلا تنها راه همین واکسنه
نه ایشالا ضعیف نمیشه هیچ وقت چشات
تو هم همینطور عزیزم

زری.. 28 دی 1400 ساعت 09:09 http://maneveshteh.blog.ir

نه چه عیبی داره اگر عوضش کنی. ره قول خودش ببین حس خودت چیه :)
من هم خیلی دوست دارم خیلی وقتها منطق را تعطیل کنم و یه کم راحتتر زندگی کنم

به طور کلی که هیچ عیبی نداره ولی خب وقتی نگاه میکنم میبینم یک ساله درباره ی خیلی چیزا حرف زدم و یک جورایی الان انگار یکی از دوستام شده و بعد حالا دوباره باید همه ی این مسیر رو با یکی دیگه برم به نظرم سخت میاد .
میدونم چی میگی . زندگی که فقط با منطق بره جلو سخت میشه یکم و خسته کننده ..

ترانه 27 دی 1400 ساعت 19:42 http://taraaaneh.blogsky.com

بله متاسفانه این وابستگی به عینک خیلی بده. این احساس که برای خوندن به یک وسیله خارج از بدن خودمون نیاز داریم و همیشه باید دم دستمون باشه.

آره بیشتر همین که فک کنی برای رفع نیازت به چیزی بیرون از خودت نیاز هست یکم جالب نیست

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد