چشم کردنِ سگی این شکلیه که امروز گوشیم الارم داد که “فردا پریود می شوی ! آماده ای ؟!” این اپ ها هم برای اینکه خودشان را با آدم صمیمی بگیرند چه دیالوگ های چرت و پرتی تحویل آدم می دهند ! بعد یک نگاه به خودم کردم و دیدم برخلاف همیشه خیلی آماده ام و به شکل بی سابقه ای هیچ پی ام اسی نیست و آسمان ابری و آبی و صاف است و اصلا یک اوضاع بهشتی ای و ازین حرف ها . خلاصه از صبح داشتم با خودم حال میکردم که از سر شب یکهو احساس کردم خیلی گرسنه ام و قادرم یک کامیون حامل ته چین و خورشت قیمه و زرشک پلو با مرغ و سبزی پلو با ماهی و شرینی را بخورم . اینکه صدای پنگوئن زیادی بلند است و همه چیز دارد اعصابم را خورد میکند و این صدای تلویزیون چیست که همیشه پس زمینه ی زندگی ما پخش است و این گربه چرا همیشه پشت شیشه نشسته و ما را میپاید و از جان ما چه میخواهد ؟! و اصلا دلم میخواهد بروم بمیرم . در سه ساعت از عرش به فرش که هیچی به قعر رسیدم و الان هم خیلی ناراحتم و حالم از خودم و همه چیز دارد بهم میخورد و سرم درد میکند و خوابم هم نمی آید و امیدوارم حداقل شب به اون چشمام خواب برسه ! خیلی قاراشمیشم اما دلم پیش حافظ است آنجا که میگوید :
سرم به دنیی و عقبی فرو نمی آید
تبارک ا.. ازین فتنه ها که در سر ماست
نخفته ام ز خیالی که می پزد دل من
خمار صد شبه دارم شرابخانه کجاست …
آآآخ که من همیشه همینطورم
من تازه الان در چهل سالگی دچار این نوسانات روحی قبل و بعد پریود شدم. خیلی بد هست واقعا... میدونم اثر هورمون هاست اما واقعا نمیتونم کاری بکنم باهاش:(
خداروشکر که تازه الان باهاش مواجه شدی . اره متاسفانه خیلی کاریش نمیشه کرد
سگ تو روح هر چی پریوده
ماه قبل من نزدیک یک هفته قبلش پی ام اس گریبانمو گرفته بود و تا آخرش هم ادامه داشت. داستان داریم
دیگه کم کم به التماس افتاده بودم جان خودت یا هرکی دوست داری برو
واقعا اوضاع مسخره ی بی درمونیه
من که کنار اومدم اصلا درگیر نمیشم باهاش
:(:

امیدوارم دوران متعادلی رو سپری کنین.
سختی هایی که طبیعت به ما بخشیده هم داستانی داره ×_×
بعد از بیست و پنج سالگی اصلا یادم نمیاد هیچ وقت دوران متعادلی داشته بودم

این طبیعت یه چیزای خوبی هم داده ولی در دادن چیزهای بد کوتاهی نکرده واقعا
چرا وبلاگت رمزی شد ؟