۳ مارس

علاوه بر درد کمر دچار درد مخ هم شدم چون باید جواب یک ایمیل رو میدادم و دیدم اگه ذره ای دیگه به خودم فشار بیارم خوش عاقبت نخواهد بود . و چون نوشتن همیشه علاجه اینجام . 


چند روزه که هوا آفتابی شده . خیلی عجیبه که گوشی من نشون میده تا آخر هفته ی بعد هم آفتابیه . پارسال تا سه ماه بعد هم هنوز بارونی و ابری بود اما به میمنت و مبارکی نبود ما ، امسال زمستون هم بهار شده ! من که اینقدر آفتاب ندیده بودم که اصلا یادم رفته بود آدم‌ها زیر آفتاب چه حسی دارند و حالا چند روزه از خودم بیخودم و فکر میکنم توی زندگی قبلیم شاید آفتاب پرست بودم و در جزیره ی ماداگاسکار زیر آفتاب پهن شده و سبز می شدم ! ولی خدا میدونه که من چقدر از گونه ی خزندگان بدم میاد و حرکات و دست و پا و اون چشم های بیرون زده شون همه چی رو زهرمارم میکنه . شایدم تو زندگی قبلیم هم هیچ آفتابی بهم نمی تابیده برای همون الان اینطوری توی کف هستم ! خلاصه نمیدونم تو زندگی قبلیم چی بودم و اصلا مهم هم نیست ولی امیدوارم توی زندگی بعدیم یک جایی باشم که آفتاب ماداگاسکار را داشته باشد و امکانات اینجا را ! یا لااقل امکانات آمریکا را . 



تا این لحظه که از کمر درد و دویدن های بی شمار دیگه دست از کار کشیدم هنوز دو تا چمدون ناتمام دارم و یک سری لباس که هنوز خشک نشدند و چند تایی خرید که هنوزم مونده و یک بسته ی پستی که قرار بود امروز برسه و نرسیده و همون ایمیلی که اول کار گفتم و باید امروز می فرستادم که نفرستادم و تهش فردا ساعت هشت صبح باید سند بشود . واقعا زیبا نیست ؟! امروز که داشتم لباس ها را جمع میکردم از اینکه بعدا دوباره باید همه را بشورم و بگذارم سرجایشان فشار مضاعفی به کمرم آمد و فکر کنم از همانجا شل و پل شدم . هرچقدر جمع کردن وسایل عشق دارد برگشتن و ساک ها را باز کردن ضدحال است . اینقدر که می‌تواند شور بستن وسایل را هم زهرمار آدم بکند . 


درخت لیمو شکوفه داده در ابعاد بین المللی . بویی می دهد خود بهشت . من موندم خدا توی این بهشتی که اینقدر وعده شو داده دقیقا چی رو قراره رو کنه ؟! برای من که بهتر از این چیزی نیست و حیف که نیستم که شکوفه هاش رو بیشتر ببینم . 


هیچی دیگه حالا که اوضاع اینطوری است برم بخوابم بهتره چون من ازینایی بودم که شب امتحان زود میخوابیدم و معتقد بودم خواب خوب بیشتر بهم کمک میکنه . حالا رفتن کلی گشتن و خوندن و تحقیق کردن و به همین نتایج من رسیدن ! خلاصه که وقتی خیلی کار دارید برید بخوابید . هیچی مهم تر و زیباتر از یک خواب آرام و راحت نیست :)

نظرات 1 + ارسال نظر
در بازوان 13 اسفند 1400 ساعت 15:47

لیمو جون سفرت به سلامتی و خوشی:**
وقتی که برگردی با انرژی بیشتر و بهتری به همه کارات می رسی(اشاره به دو پست قبل که الان خوندمش)

قربونت بشم عزیزم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد