29 اسفند

یک دوستی داشتیم یک جمله ی تامل برانگیز گفت بعد از اینکه ازینجا که وضعیتش سیاه بود و هرروز هزار نفر می مردند. رفتند اسپانیا برای تفریح که از قضا اونجا هم بدترین جای اروپا بود . دو ماه اسپانیا بودند و بعد رفتند شهر خودشون توی شمال اروپا که روزانه تنها هشت نفر مبتلا داشت و  تازه اونجا کرونا گرفتند . وقتی که ما زنگ زدیم که حالشونو بپرسیم میگفت : این کرونا هم مثه مرگ وقتی سراغ آدم میاد که اصلا انتظارشو نداری ! حالا داستان ما هم اینه . از اول امسال هربار سرما خوردیم به لطف پنگوئن که میرفت مهد و هرروز سرماخورده بود میگفتیم این دیگه قطعا کروناست و اینجا که بعد از گذشتن از اون فرودگاهی که نصف جمعیت ماسک نداشتند و دیدن کلی فامیل و آشنا و رفتن به ارایشگاه و این طرف و اون طرف و ته اش هم عروسی گفتیم اینی که شبیه سرماخوردگیه و من و همسرم با هم گرفتیم قطعا کروناست ولی نبود . تست منفی بود . البته من هنوزم بعد از شش روز صدام درنمیاد و انگاری که ته چاهم و هرکی منو میبینه یک طوری نگاهم میکنه انگار کرونای متحرکم و خودمو به نفهمی زدم . امیدوارم در سال جدید حداقل یک رگه ی دیگه به صدام اضافه بشه و یک دورگه ای بشم لااقل . 


اگه به خودم بود همین الان یه بلیط برگشت می گرفتم و برمیگشتم . مسخره ی عالم میدونید چیه ؟! اینکه دلم برای هوای ابری و آسمون گرفته ی اونجا هم تنگ شده و فکر میکنم این آفتاب اینجا هم اونقدری باب دلم نیست . رنگ آسمون که همیشه یک خاکی رنگی پس زمینه اش هست منظره رو برام یک طور دیگه ای کرده . یک طوری که انگار یک غبار همه جا رو گرفته و نور آفتاب هم داره از وسط همین خاکی رنگ ها میتابه به آدم و خالص نیست . واقعا پرت و پلا نیست اینایی که دارم میگم . مغز و روحم ازینکه هرشب یک جایی بخوابم و هرروز کلی آدم رو ببینم فرسوده شدند و ختم کلامم اینکه میخوام برگردم ولی نمیتونم . اینقدر هم خودمو عین نون ! کردم که مامانم دیشب پاشد رفت خونه ی خواهرم و گفت فکر کنم تو تنها باشی و یکم به کارات برسی بهتره ! ولی خیلی جواب نداد و همچنان فاز آدم گریزی دارم .


حالا که اعصاب ندارم  یکم از میم واو بگم :) چون چند شب پیش خونه ی دوستمون دیدیمش . اصلا زودتر رفتیم که ببینیمش . آخرای کلاسش بود . به من گفت “رنگ و روت چقد باز شده.” دیگه اونجا شرایط نبود از خجالت این تعریفش دربیام . شما دقت کردین این خوش تیپ و قیافه ها پیر هم که میشن بازم جذابن ؟! اینم زیر چشمش چند تایی خط اضافه شده بود ( چون من آمار خط های زیر چشمش و کنار لب اش و هرجا رو تونستم ببینم دارم !) و یکم چاق شده بود ( خیلی کم ها ، ولی من فهمیدم ) . ولی بازم در نوع خودش لامصبی بود . به چشم برادری و اینا دیگه . ها ها ها . 


نه جدی ! وگرنه که اون که یه پسر داره عین خودش منم که یه دختر دارم عین خودم ! خلاصه نشستیم یکم از در و دیوار حرف زدیم . اینم یه طوری نشسته بود انگار قصد نداشت بره . من که خیلی خوشحال می شدم هیچ وقت نره ولی ازونجایی که با همه ی جمالاتش دیدگاه های سه نقطه ای داره و خیلی به خدا و پیامبر و ائمه اطهار و امام زمان و امام مکان و خلاصه هرچی هست و نیست اعتقاد داره ترجیح میدادم دیگه کم کم پا شه بره که ما هم به رقص و پایکوبی و لهو و لعب مون برسیم . ولی سفت نشسته بود . یهو درومد رو به من گفت : چرا دیگه کلاس نیومدی ؟ یعنی تا زانو رفتم توی معذوریت . علت اینکه نرفته بودم این بود که کنار همه ی جمالاتش خیلی معلم شلخته ایه . بدون برنامه ، بدون ساختار ، همینطوری عشقی و روی اعصاب . منم ازینام همه چی رو با هم میخوام . ظاهر زیبا و اخلاق فاطمه ی زهرا . البته حاضرم با اخلاق فاطمه ی زهرا بدون ظاهرش هم کنار بیام ولی برعکسش هرگز! اون موقع بهش گفتم که یه کاری برام پیش اومده و برام سخته که کلاس زبان هم بیام یا یک چیزی تو این مایه ها که اصلا یادم هم نیست چی گفتم . بعد من در حال مِن و مِن بودم که گفت : خب من همه جا گفتم شما دو تا بهترین شاگردای من بودین ... توام حیفه خودت دوست نداری و دل نمیدی وگرنه استعدادت خوبه . هیچی دیگه اینا رو که گفت میخواستم بپرم ماچش کنم که متاسفانه همون طور که گفتم شرایط نبود اصلا . فقط وقتی داشت اینا رو میگفت با چشمام بغلش کردم . این کار و برای هرکسی نمیکنم . با یک لبخند گشاد بر لب در حالیکه داشتم نگاهش میکردم چشمامو بستم و بهم فشار دادم و بیشتر خندیدم . توضیحش خوب نشد ولی خودش خوبه ! یعنی باید خوب باشه چون وقتی خیلی تو عشق و حالم با یکی خودش به طور ناخوداگاهی میاد . خلاصه بغل و تعریف و تمجیدا که تموم شد اینم پا شد رفت . 

الان که دو روز از ماجرا میگذره و احساس میکنم 

نمک در نمکدان شوری ندارد 

دل من طاقت دوری ندارد !!! 


به چشم برادری و اینا دیگه !


پی نوشت : بهار جدید مبارک باشه . پیشاپیش :)

پی نوشت ۲ : آدم گریز که میشم هم نوشتنم زیاد میاد وگرنه شب قبل از سال نو آدمیزاد باید به کارهای مهم تری بپردازد ! 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد