حقیقتا سفری که استقبالش با اشک و گریه باشه و بدرقه اش هم از بیست و چهار ساعت قبل با اشک و گریه و زاری باشه یک جوری خلقم رو تنگ کرد و ازم انرژی گرفت که بعید میدونم به این زودیا بخوام دوباره تجربه اش کنم .
یعنی یک طوری از سر شب نفسم بالا نمیومد بس که تقی به توقی میخورد همه میزدن زیر گریه و یکی دو نفر به علت سنگینی جو اصلا فرودگاه نیومدن ! که فقط دعا دعا میکردم بشینم توی هواپیما .
ماشالا هرسال بدتر و تراژدی تر از پارسال !
ایشالا به سلامت برسی خونه جیگر
اشکال نداره کلا ما ایرانیا توی گریه و زاری و غر شورش و در میاریم
هممون همینیم
بگذر ازمون
قربون تو عزیزم
حالا منم خودمم همینم ها ولی تو جو قرار میگیرم شدیدتر میشه و اصلا اینکه حضورم اینقد باعث ناراحتی میشه اعصابم و خورد میکنه