6 اپریل

الان که دارم اینا رو می نویسم کله تر از کله ی صبحه و زندگی هم سخته .

البته من اگه یه زندگی نرمالی تو یک کشور درستی داشتم الان گواهینامه داشتم و ماشین هم داشتم و تازه بگذریم از اینکه توی شغلم هم موقعیت خیلی بالاتری داشتم . خدا میدونه ناشکری نمیکنم فقط دارم تفهیم موقعیت میکنم !وقتی به این فکر میکنم که الان باید برم تازه گواهینامه بگیرم و ماشین بگیرم و معلوم نیست چقد بعد زبانم اینقد خوب بشه که بتونم توقع ارتقا شغلی داشته باشم کنار چالش های کار و زندگی و بعد همکارامو میبینم که توی سن و سال من ‌‌حتی کمتر به همه ی این ها رسیدن حقیقتا یکم حسودیم میشه . اینه که همش در حال فحش دادن به شانس خودمم که چرا اونجا به دنیا اومدم و اگه در ورودم به دنیا یکم تغییر زاویه داشتم همه چیز بهتر بود . بعد اینا رو هم که به همسرم میگم میگه تو‌ چقد رو داری ! هنوز یه سال نیست اومدی اینجا و دو روز نیست میری سر کار انتظار داری مثه اونا باشی ؟! باید بگم که بعله انتظار دارم ! برای چی نباید انتظار داشته باشم ؟! تنها تفاوت من و اونا این نیست که اونا چشم های آبی دارن و محض رضای خدا روی پوست های بیش از حد سفیدشو ن یه دونه لک هم نیست و رنگ موهاشون بای دیفالت یک جوری بلونده که با ده بار دکلره روی دلکره هم در نمیاد و من با موها و چشم‌های تیره اگه حتی صحبت هم نکنم از هزارکیلومتری داد میزنم یا ترکم یا ایرانی یا مال یک جایی توی خاورمیانه و نه اینکه زبون مادری اونا آلمانیه و مال من فارسی ! و بلکه فقط و فقط جای به دنیا اومدن مونه ! یعنی اینا هم با همین ظاهر و زبان اگه جایی که من دنیا اومدم یا یک جایی همون دور و بر ها دنیا میومدن الان در بهترین حالت مثه اون دختر افغان بودن که عکس کودکیش با چشم های رنگی اونقدر تاثیرگذاره و حالا یک صورت پر از چروک شده که اثری از هیچ برقی توی چشم هاش نیست و در بدترین حالت هم توی جنگ و وسط خرابه ها بودن . 

و بعد اینا اصلا متوجه این شانس بزرگ زندگیشون نیستند . مثلا همین همکار من روز اول بعد از یک ساعت گفت تو سیگار نمیکشی ؟ و من گفتم نه و اون گفت پس من میریم سیگار بکشم و یک ساعت بعد دوباره گفت من باید برم سیگار بکشم و یک ساعت بعدش همینطور و من دیدم با این ریتمی که این داره سیگار میکشه تا عصر همین امروز دیگه ریه ای براش نمی مونه و اومدم بهش بگم که بابا بیخیال ! چته تو ؟! نونت کمه ؟! آبت کمه ؟! برا چی اینقد سیگار میکشی ؟! که دیدم اینا که تعارف ندارن . اینم برمیگرده میگه به تو چه؟! تو برو زبانت و بهتر کن که من مجبور نباشم هر جمله رو چندبار توضیح بدم ! و طی همین مکالمه ی درونی با خودم به این نتیجه رسیدم اصلا ریه ی خودشه و به من چه اگه همین امروز کلا نابود بشه ! خلاصه این هی میره و با یک بغل بوی سیگار برمیگرده و بعد از شانس بزرگش که به دنیا اومدن در این جاست ، شانس بعدیش اینه که من نه تنها از بوی سیگار بدم نمیاد که خوشم هم میاد وگرنه واقعا مراتب امر به معروف رو برای اینکه به راه سلامتی بیارمش به جا میاوردم . بعد دیروز یکی دیگه اومد به من گفت اگه دوس داری بیا بریم بیرون . گفتم من سیگار نمی کشم . گفتم منم نمیکشم فقط میرم که با هم باشیم . دیگه روم نشد بگم که من تو همین ساعت کاری مغزم زیر مکالمات شما به زبان آلمانی داره له میشه و دیگه علاقه ای ندارم اوقات فراغتم رو هم با شما بگذرونم ولی خب رفتم . یعنی اوضاعم این طوریه که صبح وقتی یک لیوان قهوه میخورم تازه می فهمم اینا دارن چی میگن ! و فهمیدم که همین کاری که قهوه با من و خیلی ها میکنه سیگار با اینا میکنه و راستش منم دارم تحریک میشم هربار که این میگه بیرون نمیای ؟ برم باهاش سیگار بکشم ! ولی خنده دار اینجاست که روی جعبه ی سیگارش که همیشه هم روی میزه عکس یک بچه است که خیلی مریض شده و عکس جریحه داریه ! و این طرف و اون طرف و همه جاش نوشته سیگار کشنده است و با احتمال نمیدونم چند درصد ریسک سرطان ها و انواع مرض ها رو بالا میبره و بِلا بِلا ! و من که سیگار نمیکشم عذاب وجدان میگیرم و بیخیال کمبود نیکوتین و کافئین و این چیزهای بدنم میشم . نمیدونم خودش چطوری خودش رو هر روز ده بار توجیه میکنه و اصلا یکی نیست بگه واقعا چیت کمه ؟! 

برگردم به همون پاراگراف های اول . حالا من که راضیم از همه چی ولی همه ی این ها رو گفتم که بگم جبر جغرافیایی چیز مهم و تاثیرگذاری توی زندگیه . من اگه معلم زندگی بودم و قرار بود امتحان بگیرم همین رو توی امتحان میاوردم ! اینکه چی از بقیه چیزها توی زندگی مهم تر و تاثیرگذار تره ؟! جواب : جبر جغرافیایی !  

نظرات 5 + ارسال نظر
در بازوان 18 فروردین 1401 ساعت 16:07

اگه یه بیشترین حدی برای فهمیدن باشه، من الان دقیقا همون قدر میفهمم چقدر سخت و چالشیه کاری که داری انجام میدی.
بعدم اونا زبونشون کلا بد قلق هست به نظرم(از روی میم‌هایی که درباره‌ زبان آلمانی دیدم میگم) و اینکه حتما حضورت براشون مفید بوده که الان هستی مگرنه میگفتن نیا و تعارف که ندارن:)
خلاصه دل قوی دار که کلی راه رو طی کردی و به زودی روزهای بهتری میرسن

(البته که همیشه پای پی ام اس در میان است شک نکن )

مطمئنم که تو میفهمی
چمیدونم والا من دارم در راه این زبان آلمانی جان میدم اولین شهید این راه شدم

مگی 18 فروردین 1401 ساعت 03:16 http://Meghan.blogsky.com

جبر جغرافیایی:دی


اینجام رو بسته سیگارا عکس ریه به فنا رفته رو زدن که به نظرم خیلی تصویر دردناکیه، اما سیگاریا انگار دردشون نمیاد از دیدن اون تصویر

جبر جغرافیایی رو استثنائا خیلی جدی گفتم

آره اونجا روی بعضی سیگارا ازین عکسا هست و بعضیاشون چیزی نداره ولی اینجا رو همشون هست . بعد همون اول کار که بخوای بری بخری با یک عالمه عکس وحشتناک مواجه میشی که باید از بین وحشتناکا و فنا رفته ها یکی رو انتخاب کنی

در بازوان 17 فروردین 1401 ساعت 23:56

لیمو جانم به زودی میای مینویسی که چقدر قشنگ جا گرفتی توی اون جامعه و زبونشون و همه چیز
خیلی زودتر از چیزی که خودت منتظرشی یعنی:))

آخ الهام همین دیروز میخواستم برم استعفا بدم چون مدیر مدیر مدیرمون ( دیگه اون از همه خفن تره ) اومده بود و من یک کلمه نمی فهمیدم چی میگه بس که تند تند حرف میزد و اصلا یک مدلی واقعا بعدش میخواستم بشینم و بزنم تو سرم و گریه کنم اصن کلا ناامیدم از خودم و تو مرحله ی “چه خاکی باید به سرم کنم؟!” هستم ( شاید هم بخاطر پی ام اسه )

دقت داری من نصفه درددل هامو میام پای کامنت تو می نویسم ؟!

shirin 17 فروردین 1401 ساعت 07:40

مقایسه اجتناب ناپذیره ولی به خوبیهایی که خدا در اثر تولدت در خاورمیانه بهت داده هم فکر کن. با زبان حافظ و مولانا و بسیاری از عرفای دنیا از بچگی بزرگ شدی زبانی که جنسیت نداره! و تفکری که از این زبان در ما ریشه دوانده!
یک قرن پیش اونها اسیر جنگ و بدبختی بودند فقط سیاستمداراشون با استثمار و زیرکشیدن کشورهایی مثل ما و البته همت خودشان توانستند الان بهتر زندگی کنند.
یه روز هم کشور ما آباد میشه شاید یکقرن آینده، مهم اینه که سعی کنیم بهترین خودمون باشیم در هر موقعیتی. همینکه سالمی، فرزندی داری ،همسری داری، شغلی داری، حقوق به یورو میگیری و محتاج کسی نیستی. توانستی محیطت رو عوض کنی همه اش شکر دارد. حتی اگه اینها هم نبود مثل افغانستانی ها باز هم برای هر آدمی در هر موقعیتی صدجور دلیل برای شکر میتونه وجود داشته باشه.

اره شیرین جان کاملا واقفم به همه چی و واقعا هم همیشه خدارو شکر میکنم و معتقدم همیشه تو زندگی چیزهای باارزشی هست تا وقتی خودِ زندگی هست ولی خب همینجور که خودت میگی آدم ناخودآگاه مقایسه میکنه خودشو با بقیه و این به نظر من خیلی هم بد نیست و باعث پیشرفت ادم میشه . منم ناخودآگاه مقایسه میکنم خودمو با بقیه و متاسفم برای شرایطی که ازوقتی من دنیا اومدم تو کشور من بوده به سن من که نمیرسه ( و شاید به همین خاطر مهاجرت کردم ) ولی امیدوارم برای آیندگان شرایط جور دیگه ای باشه

نسیم 17 فروردین 1401 ساعت 05:54

ای .......تو جغرافیا و شرایط ما
میمردم اگه توی اروپا به دنیا میومدم
خاک تو سرم
بارها و بارها خودم و با این شانس تخمی سرزنش میکنم
اگر چه هیچیش دست من نبوده

نسیم این عصبانیت تو کاملا از حرفات مشخصه . دیگه پیش اومده ولش کن
خودتو عشقه هرجا دنیا اومدی

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد