بعد از برگشتن مامانم حس یک بچه ی هفت ساله رو توی اولین روز مدرسه اش داشتم . حسی که وقتی هفت سالم بود و برای اولین بار رفتم مدرسه و مامانم برگشت خونه نداشتم ! هنوز سوار هواپیما نشده نشستم توی ماشین و آلبوم منتخب country ام رو گذاشتم و فکر کردم با این حس بچه ی هفت ساله باید چیکار کنم ؟! به این فکر کردم که کاش حس خوبی داشته باشه و کاش بهش خوش گذشته باشه و کاش خاطره های خوبی براش ساخته باشم و سعی کردم با این چیزها به خودم دلداری بدهم ولی حتی اگه خیلی ام بهش خوش گذشته و حس خوبی داشته باعث نمیشه دلم تنگ نشه و دلم نخواد که کاش تا همیشه همینجا پیشم می موند . 

احتمالا از اینکه در دمای منفی زندگی میکنیم و هفته ی پیش در یخ زدگی مطلق بودیم و آفتاب که کلا نیست و اینها ، هم هست که حالم حسابی گرفته . جهنم اگر جای سردی بود احتمالا برای امثال من شکنجه ی بدتری بود ! 

یا اینکه در پی ام اس ترین روزهایم هستم و قادر به تحمل خودم هم نیستم و فقط دلم میخواهد بخوابم ! بعد از دیشب البته که هرکار میکردم خوابم نمی برد و احتمالا در مجموع سه ساعت خوابیدم . واقعا آدم های این سمت کره ی زمین باید مثل خرس ها این نصف سال را بخوابند ! یا حداقل من به این بخش از زندگی خرس ها که قادرند نصف سال را بی دغدغه بخوابند و حتی بخاطر دسشویی هم بیدار نشوند حسودی میکنم ! لااقل توی این روزها . 


احتمالا ننوشته بودم که هفته ی پیش رو اسباب کشی داریم . به خانه ای در واحد بغلی مان . یک طور عجیبی این خانه ی جدید را دوست دارم که نمی توانم دلیلی برایش پیدا کنم . حس خانه ی ایران مان را بهم میدهد . آنجا را هم خیلی دوست داشتم . توی آن خانه بیشتر از همیشه احساس گرما و امنیت می کردم . این خانه ی جدید هم همین حس را بهم می دهد . البته که بزرگتر هم هست و مبله هم هست و فرشهای قشنگی هم دارد و من عاشق فرش های قشنگ ام و قاعدتا اجاره اش هم بیشتر است ! ولی آن حس گرما و امنیت نمی دانم از کجایش می آید و چرا این خانه ی فعلی که سراسرش پنجره بود و هرکی می آمد توش میگفت “چه خانه ی قشنگی است” برایم آن حس را نداشت ! وسایل خانه ی جدید تکمیل است ولی ما به وسایل مان وفاداریم و اصرار داریم تا جایی که جا دارد وسایل خودمان را ببریم در نتیجه با اندک وسایلی مثل تلویزیون و مبل و تخت و بشقاب و کاسه و قاشق و این چیزها می رویم توی خانه ای که از پنجره اش درخت خرمالوی همسایه کناری دیده میشود . همین خرمالوهایی که روی درخت توی این سرما خشک نشدند ، بهم یک جور دیگه ای امید می دهند . چیزهای کوچک زیادی توی این خانه ی جدید هست که دوستشان دارم مثل کابینت های آشپزخانه ! ( و هیچ وقت فکر نمیکردم روزی از کابینت آشپزخانه خوشم بیاید !) یا شومینه ای که اطرافش شیشه دارد و زیرش یک جایی برای نگهداری چوب ها هست . رنگ پارکت ها ! خیلی چیزها خلاصه . 

ز و سین و بقیه پیغام می دهند که بیایند کمک ؟ و من فقط به ز می گویم که بیاید . مامان که نیست ولی خداروشکر اون هست . یادم نمی آید پارسال و سال قبلش چطور توی این سرما دوام آوردم وقتی یکی نبود مثل اون که بنشینم ور دلش و شبهای طولانی رو بگذرونم . حالا که هست انگار یکی دو جوون به جوون هایم توی این دمای زیر صفر اضافه شده ! 


مامان نیست و این پی ام اس لعنتی هم دست از سرم بر نمیدارد . این دیو ها هم که بیرون نرفتند و روزگارِ چون شکر هم هنوز نیامده است ولی من ، منِ بدبینِ عالم ، هنوز امیدوارم ! 

نظرات 6 + ارسال نظر
لیلی 6 دی 1401 ساعت 13:31 http://Leiligermany.blogsky.com

چه خوب که اسباب کشی به خونه ی نزدیکی هست. مت هم فرش روی پارکت رو دوست دارم مخصوصا اونجاها که خونه هاشون مثل ما پر ا فرش نیست
جای مادر عزیزت خالی نباشه. نمی دونم با سرما و هوای ابری نوامبر و دسامبر چطوری راه اومدن. ولی امیدوارم در کنار دخترش بهش خوش گذشته باشه

اره من مثل ایران خونه مو تا تونستم فرش کردم این سری هم از ایران دوتا فرش آوردم با خودم و این خونه هم خودش فرش های قشنگی داشت خلاصه الان اینقد فرش دارم که حمومم میتونم فرش کنم
لیلی جان مامان اکتبر اومد وقتی اومد تا یک ماهی هوا خیلی خوب بود و بعدشم که بساط کریسمس بود که اونم قشنگه خب . به نظر من که کلا خوب بود و خودشم همش میگفت بهش خوش گذشته

نسیم 5 دی 1401 ساعت 09:23

جای مامان خالی نباشه عزیزم

خونه ی جدید مبارک
منم امیدوارم لیمو !!

نسیم جانم مرسی عزیزدلم
می‌رن اینا . می‌رن

لیمو 5 دی 1401 ساعت 07:32 https://lemonn.blogsky.com/

امیدوارم خونه جدید پر از احساساتی باشه که همین الان هم حسشون کردی، گرم و صمیمی و پر از امنیت.

مرسی عزیزدلم
منم امیدوارم حس هام درست باشن

شادی 5 دی 1401 ساعت 05:29 http://setarehshadi.blogsky.com/

خونه جدید مبارکه، به خیر و خوشی و سلامتی. خوبه که جابجا می شید و براتون تنوعه و کمی از سختی رفتن مامان کم می‌کنه.

ممنون عزیزم 
اره من برعکس همه از اسباب کشی خوشم میاد بخاطر همین تنوعش . دیگه بریم ببینیم چی میشه

زری.. 5 دی 1401 ساعت 05:16

جای مامانت خالی نباشه، حتما بهش خوش گذشته و چشم بهم بزنی دوباره همدیگه را میبینید:)
به به خونه جدید هم مبارک باشه، به سلامتی عزیزم.
لیمو واقعا امکانش هست اینها ماندگار باشند؟ ما مردم بیچااااااااره:(

مرسی عزیزدلم
نه امکانش نیس
می‌رن ایشالا . می‌رن

سلام
خدا رو شکر کنین که اسباب کشی هاتون مثل اینجا نیست که از کوچکترین تا بزرگترین وسایلو بار میکنیم و جابجا میکنیم

آقای دکتر اینجام اسباب کشی همینطوریه تقریبا . فقط بعضی خونه ها با وسیله است که ازین لحاظ ما شانس آوردیم این سری
تازه اینجا بعضی خونه ها آشپزخونه هم نداره ! و وقتی میری تو خونه ی جدید باید خودت سفارش کابینت و گاز و اینا رو بدی !

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد