از زمین و زمان داره برام می باره . سرما خوردم ناجور . سینوس هام احتمالا عفونت کردند چون به شدت درد می‌کنند . خدا این درد سینوس هنگام سرماخوردگی رو برای هیچ کس نیاره . رفتم دکتر و به منشی اش گفتم یک مرخصی کاری برام بنویسه و بعد گفتم سینوس هام خیلی درد می‌کنند و نیاز به انتی بیوتیک دارم . بعد میگه شما مگه باردار نیستین ؟! یادم میاد که بخاطر واکسن هپاتیت یکی دو ماه پیش رفتم و وقتی گفتم باردارم گفت نمیتونی واکسن بزنی . با خودم گفتم این لعنتی برای چی یادش مونده ؟ و بعد بهش گفتم نه متاسفانه نیستم . اظهار تاسف کرد و گفت بازم انتی بیوتیک نداریم ! برو استراحت کن . دوباره اصرار کردم که سر دردم خیلی شدیده . دوباره گفت استراحت کن . میتونی یک اسپری بینی هم بخری ! اومدم به همسرم گفتم خوبه تمام آلمان خبر داشتن که من باردارم ! و بعد این چه سیستمیه که به آدم آنتی بیوتیک نمیدن ؟! شاید یکی مثل همین الان بنده رو به موت باشه و خودش از هزارتا دکتر بیشتر واقف باشه که باید انتی بیوتیک بخوره تا این درد لعنتی خوب بشه . 


حالا این هیچی . چند روز پیش چند تا از دوستای دوره ی لیسانس ام با هم شروع کردن به فرستادن پیغام . پیغام هم شامل یک اسکرین شات بود از صفحه ی اینستاگرام بچه ی خرخون کلاس مون . ماجرا چیه ؟ هیچی . تو دوره ی لیسانس من از اینا بودم که زیاد با کسی ارتباط نداشتم به جز دو تا از دوستام . همه ی دخترای کلاس مون چادری و محجبه بودند و اصلا نمی تونستم باهاشون ارتباط بگیرم . میگم خدا شاهده یعنی خداشاهده هیچ کدوم از پسرهای کلاس مون رو هم نمی شناختم .مثلا اون زمان اینطوری بود که ما خیلی سنگین و رنگین بودیم و با کسی نشست برخاست نداشتیم و این موضوع از افتخارات مون بود !  فقط یک بار توی تریای دانشگاه ( چه اسم مسخره ای خدایی ! ) نشسته بودیم و دوستم دو تا رو نشون داد و گفت این پسره همون خرخونه اس .. اونم دوستشه که با پژو پارس میاد ! دوستم همیشه میگفت این پسره ی پژو پارسی لباسای سرتاپاش یک میلیون تومن می ارزه ! یعنی اون زمان یک میلیون تومن خییلی پول بود . احتمالا راست میگفت چون تیپ و قیافه اش با بقیه فرق داشت . اون خرخونه که به نظر من ازینایی بود که توی زندگی شون فقط درس خوندن و هیچ مهارت دیگه ای ندارن . فوق العاده بدون روابط اجتماعی و منزوی بود . برعکس اون دوست پولدارش خیلی روابط اجتماعی خوبی داشت و با همه ی کلاس دوست بود . دیگه من فقط همین دو تا رو میشناختم و چند تا دور و اطرافشون رو . تا اینکه یک روز همون آقای پژو پارس ! اومد و گفت ما میخوایم یک کاری بکنیم و میخوایم از شما سه تا هم دعوت کنیم بیاین توی گروه مون . باز میگم خدا شاهده یعنی خدا شاهده یادم نیست این کاری که اینا میخواستن بکنن دقیقا چی بود فقط یادمه قرار بود یک چیزی تو مایه های وب سایت بزنن و برای تولید محتواش از ما کمک میخواستن . ما هم گفتیم چشم . وسط کار ماجرا به عشق و عاشقی کشید . همینقدر کلیشه ای . آقای پولدار اومد و به ما ابراز علاقه کرد . منم بنا به دلایلی که الان دقیقا یادم نمیاد گفتم ما زیاد بهم نمی خوریم . ولی گویا موضوع برای اون آقا جدی تر از این حرفا بود . بهرحال افتادیم روی دور دعوا . ازون اصرار منم پامو کرده بودم تو یک کفش که نه ! نمیدونم خوشم نمیومد با یکی هم سن خودم دوست بشم . ضمنا قدش هم قد خودم بود یا شایدم کوتاه تر . البته این خیلی معیار احمقانه ایه و معیار من هم نبود فقط صرفا چون نمی تونستم خودمو باهاش ببینم برای خودم دلیل می تراشیدم . وسط این دعواها یک روز دوستم به صورت خودجوش و بدون هماهنگی با من  رفته بود و بهش گفته بود که دیگه مزاحم این دوست من نشو . بین اونام دعوا شده بود و یک جایی وسط های دعوا این آقا برگشته بود به دوست من گفته بود که تو از این ناراحتی که من عاشق تو نشدم !! یعنی یک همچین سطح اعتماد به نفسی . از داستان های اون زمان میتونم یک وبلاگ چیزی بنویسم ! خلاصه پس از بالا و پایین های فراوان موضوع جمع شد ولی من دیگه اون آدم سابق نشدم ! دیگه کمتر با کسی ارتباط داشتم و صرفا می رفتم کلاس و میومدم خونه و درس میخوندم . 

حالا این آقای خرخون کلاس ما که الان اسپانیا تشریف دارن و دکترا شون رو ازونجا گرفتن شروع کردن به نوشتن خاطرات دوران لیسانس شون در اینستاگرام . درجایی از خاطرات شون نوشتن که “من یک پروژه ی خیلی بزرگ داشتم که اومدم با سه تا از دخترای کلاس درمیون گذاشتم ( و بعدم اسم ما سه تا ر‌و آورده ) . من اون زمان زیاد ارتباطی با دخترای کلاس مون نداشتم . به اینا هم که گفتیم زیاد ما رو جدی نگرفتن . اصلا متوجه ویژن من نشدن ! ضمنا نمیدونم چرا زمان ما اینطوری بود که مثلا یکی رو میشناختی و امروز بهش سلام میدادی جوابتو میداد . فرداش بهش سلام میدادی مثل گاو !! سرشو مینداخت پایین و میرفت . منم یک روزایی که می دیدم شون مثل گاو سرمو مینداختم پایین و می رفتم و بهشون سلام نمیکردم !!!” 

دخترای کلاس مون هم برداشتن از این اظهار نظر گهربار ایشون اسکرین شات گرفتن و برای ما فرستادن . حالا اصلا جالبش اینجاست که این دخترای چادری کلاس ما همه این آقا رو فالو داشتن و بعد ما اصلا نمیدونستیم این آقا و بقیه شون کجا هستند . 

دوستم میگه بیا بریم برینیم بهش ( با عرض معذرت ) ! من که این روزها حال ‌ احوال درست و حسابی ندارم و واقعا قادرم برم و با خاک کوچه یکسانش کنم . درسته که بعد از اون اتفاقات من زیاد با کسی رابطه نداشتم و رفته بودم توی قیافه ، ولی اینقدر بی ادب نبودم و نبودیم که مثلا جواب سلام کسی رو ندیم . کسی که آنتی سوشیال بود خودش بود و همه ی دنیا می دونن من آدم اجتماعی ای هستم و تنها کسی که استثنا بود همون آقای پژو پارس ! بود که اونم بعد از اون جریانات ما اگه همو می دیدیم راهمون رو به جهت مخالف کج می کردیم و هیچ سلام علیکی با هم نداشتیم . و اصلا این یعنی چی که بعد از ده پونزده سال بری توی اینستاگرامت اسم چند نفر و بیاری و بعد بهشون بگی گاو ؟! بعد ما ویژن اونو نفهمیدیم ؟! هرکار گفتن کردیم ، بدون پول و هیچی ، بعد آخر کار ویژنش رو هم نفهمیدیم !! خدایا من و با ویژن این یکی ، یک جا خر کن !!! بی تربیت بی شخصیت ! من نمیدونم کی به این دکترا داده اصلا ؟! شیطونه میگه واقعا برم بری.. بهش و بعدم بزنم بلاکش کنم . هم خودشو هم اون رفیق پولدارشو . 


آخ امان از این درد سینوس هام .. این زمستونم فصل من نیست .. 

نظرات 10 + ارسال نظر
ترنج 19 اسفند 1401 ساعت 03:00 http://khoor-shid.blogsky.com

بعنوان یکی از کسانی که از ۳۶۵ روز سال ۳۶۶ روزش رو سینوس چرک داره، منم برام آنتی بیوتیک اثر میکنه. ولی برای دردش بهترین چیزی که برای مؤثره ویکس هست. میمالم رو پیشونی و دور دماغ و گاهی حتی همه سر.‌معجزه میکنه واسه من.

واقعا ؟! تا حالا نشنیده بودم اینقد موثر باشه. برم بگیرم حتما پس چون منم بخاطر همین سینوس هام خیلی مریض میشم . مرسی ترنج جان ممنون از کامنتت عزیزم

یه خانم 16 اسفند 1401 ساعت 17:45

سلام
برای درد سینوزیت نعناع یا اویشن بجوشانید هم میل کنید هم با بخارش بخور بدهید .چندین بار در هفته تا نتیجه بگیرید

بله ممنون
حتما این کارو میکنم

سهیلا 14 اسفند 1401 ساعت 15:10 http://Nanehadi.blogsky.com

لیمو جان،ما قدیما،یه ضرب المثل داشتیم ، میگفتیم جواب ابلهان،خاموشی است .ول کن بابا، تو این هاگیر واگیر .
از درد سینوس نگو،یه درد پنهان که امان آدم رو میبره،میدونی که سینوس،خیلی سخت به آنتی بیوتیک جواب میده،گرمش کن،بخور بده،با اسپری بینی ،سعی کن یه کاریش بکنی،شب ها هم،وقتی خوب شدی،با سرم نمکی بشور،ان شاءالله که افاقه میکنه .

ول کردم ولی هی میره رو مخم . اصلا تو درکم نمیگنجه یکی اینقد بیشعور باشه .

سهیلا جان من ایران که بودم هروقت با این درد می رفتم دکتر میگفت فقط باید انتی بیوتیک بخوری و وقتی دو سه روز میخوردم خوب می‌شد . البته خودمم سعی میکردم زیاد نرم سمتش مگر اینکه واقعا دردش اذیتم می‌کرد . معمولا دو سه روز بعد هم اگه یکم بخور و اینا بدم خوب میشه ولی همون دوسه روز که باید دردش و تحمل کنی سخته دیگه .

ربولی حسن کور 14 اسفند 1401 ساعت 12:35 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
اون وقت به من میگن وبلاگت توهین به مریضهاست!
واقعا چه دلیلی داشته اسمتونو بیاره؟
ضمنا سینوزیت به معنی التهاب سینوسهاست پس نمیشه سینوزیت یه نفر درد بگیره
ببخشید

سلام
وا وبلاگ شما کجاش توهین به مریضاس ؟! بعضیا کلا میخوان یه چیزی بگن شما جدی شون نگیرید اصلا .

عه ! آقای دکتر ممنون من همیشه فکر میکردم سینوزیتم درد میکنه یعنی فک میکردم سینوزیت و سینوس یک چیزن
آقای دکتر میگم اینو بهتون اجازه میدم به عنوان خاطره تو وبلاگتون بنویسید که یکی رفته نوشته سینوزیتش درد میکنه

در بازوان 14 اسفند 1401 ساعت 12:28

سلام لیمو جانم. خوبی؟ بهتر شدی؟:*


چه رویی داره این یارو :/ آیدیش رو بده منم برم بر…م بهش

سلام عزیزم فدات شم بهترم
اره عزیزم بعضیا هستن کلا رو هستن که دست و پا دراوردن ! با اجازت به پست منم زیاد میخورن ! خلاصه هروقت آماده ی حمله بودی بگو ایدیشو بدم بهت

نسیم 14 اسفند 1401 ساعت 11:11

چقدر بی تربیت بوده مردک

هم بی تربیت هم بی شخصیت

زری.. 14 اسفند 1401 ساعت 05:13

بنظرم ببین میشه صفحه اش را ریپورت کنید:)) خیلی باید آدم بیشعور باشه که اسم دیگران را اینطوری تو مطلبش بیاره! خب یکی نیست بهش بگه حالا فکر میکردی خیلی شاخ بودی و بقیه چیزی نبودند اما واقعا نمیتونی بفهمی نباید از دیگران اینطوری نام ببری؟!

به قرآن اینم کاریه. واقعا باید ریپورتش کنیم . اصلا من هرچی فک میکنم متوجه نمیشم منظورش از این کار چی بوده !
بعد زری جان اینا واقعا میکردن شاخ بودن و بقیه هم هیچی نبودن . خیلی بی ادب خلاصه

Shirin 13 اسفند 1401 ساعت 18:40

چقدر بی شخصیته که گاو براش فحشه ، گاو یک حیوان بی آزار و مفید و مقدس هست که در هند می پرستنش از همه قسمتهاش هم استفاده میکنن حتی از ادرار گاو برای لوسیون و صابوناشون استفاده میکنن، در اسلام هم بزرگترین سوره قرآن اسمش گاو (بقره) هست که باید وضو داشته باشه تا دستش رو روش بذاره

بی شخصیته دیگه شیرین جان
اصلا بری به یک سری آدم بگی گاو که منظورت هم چیز مثبتی نباشه تنها نشان از نداشتن ادبه

شادی 13 اسفند 1401 ساعت 09:42 http://setarehshadi.blogsky.com/

چه دوران مسخره‌ای بود دوران دانشگاه ما، الان روابط دختر پسرها خیلی خوب و نرماله، ما دخترها به خصوص در رشته های فنی بدبخت بودیم.

اره شادی جان خیلی مسخره بود همه چی . واقعا ما هم اصلا نرمال نبودیم . اره خدا روشکر الان خیلی بچه ها عوض شدن . ما دخترا کلا خیلی طفلک بودیم

فرزانه 12 اسفند 1401 ساعت 23:26

به نظر من چیزی بهش نگو

بله چشم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد