اگر چند سال پیش به من میگفتند که یک روز‌ میری یک جایی ساکن میشی که دلت می‌خواد تا آخر عمرت همونجا باشی هیچ وقت باور نمیکردم . توی ذهنم خودمو آدمی تصور میکردم که زندگی تو جاهای مختلف رو تجربه میکنه اما امروز در کمال ناباوری می بینم که حالا نه تنها نمیخوام از این کشور پامو بذارم بیرون ، بلکه دلم نمیخواد از همین محدوده ای که خونمون هست خارج بشم ! یعنی یک طوری نمک گیر شدم اینجا که باورم نمیشه . با اینکه اینجایی که ما هستم شهر کوچیکی هست که البته از نظر داشتن امکانات خیلی فرقی با بقیه جاها نداره اما آرامش و سکوت اینجا رو شهرای بزرگ ندارند و من یک طوری به این آرامش عادت کردم که وقتی میریم یک شهر دیگه ، از شلوغیش خسته میشم . یعنی خودمو بند کردم به همینجا و دوست دارم تا آخر عمرم همینجا باشم ! 

به مسیرهای پیاده رویش عادت کردم ، به دیدن چهره ی آدم ها ( که خیلی هاشون برام تکراری شدند ) ، به مهد پنگوئن و مربی هاش و خلاصه همه چیش . از همه هم بیشتر به این تابلوئه محلِ عبورِ اردک ها :) یعنی اینقدر این تابلو رو دوست دارم که هرروز که پنگوین رو می برم مهد منتظرم که به این تابلو برسم . سمت راستِ تصویر ، یک پارک هست که وسطش دریاچه ی بزرگیه و اردک‌های زیادی اونجا هستن که طبق گفته های دوستمون خیلی هم زاد و ولد می‌کنند ! و گاهی سرشون میندازن پایین و میان توی خیابون ! برای اینکه حواس ملت و رانندگان غیرمحلی بهشون باشه این تابلو رو زدن اینجا . ز میگفت فکر نکنم جای دیگه ای همچین تابلویی وجود داشته باشه :)



یک بار با سین حرف می زدم و اون زمان خودم ایران بودم و یادمه یک بار گفت : آلمان مثه خونه شده برام و من با خودم گفتم : این چی میگی ؟! مگه میشه یک کشور دیگه میشه خونه بشه برای آدم ؟! و حالا می بینم برای خودم اینطوری شده . البته که دوست داشتم یک جای گرمتر و آفتابی تری با زبان زیباتر و روان‌تری خونه بشه برام ولی همینم خوبه دیگه ، خدا بده برکت ! 


نظرات 6 + ارسال نظر
راسینال 30 فروردین 1402 ساعت 11:31 https://flicka.blog.ir/

یه کامنت طولانی نوشتم بعد دیدم سرت رو درد میارم . ولی خلاصه اینکه خیلی قشنگه که آدم اپروچ مثبتی نسبت به محیطش و مسیر زندگیش داشته باشه ، خوشحـالم راضی هستی

چراااا خب ؟! من عاشق کامنتای طولانی ام که
آره عزیزم واقعا حس خوبیه که من متاسفانه تا قبل نداشتم
مرسی عزیزم

سهیلا 29 فروردین 1402 ساعت 09:41 http://Nanehadi.blogsky.com

خوشحالم که حس خونه داره برات.

مرسی سهیلا جان

نسیم 26 فروردین 1402 ساعت 07:16

خیرش ئ ببینی عزیزم

فدات شم

زری.. 26 فروردین 1402 ساعت 04:27

در راستای جوابت به کامنتم، بنظرت کشورهای پیشرفته دیگه اینطوری مثل المان نیستند؟ از جهت اینکه شهرهای کوچیکشون هم امکانات مشابه شهرهای بزرگ را داشته باشند؟ مثلا کشوری مثل کانادا؟ میدونم اونجا زندگی نکردی اما نظرت چیه؟

راستش زری جان من کانادا نبودم ولی دوستام خیلی اونجا هستن . خودم قبلا بدم نیومد برم اونجا ولی الان دوست ندارم به چند علت . یکی اینکه هواش به معنی واقعی کلمه سرد و بده . این تازه تو شهرهایی مثل ونکوور و تورنتوس تو شهرهای کبک که من فکر میکنم اگه می رفتم قطعا برمیگشتم ایران ! دوم اینکه مسافتش تا ایران خیلی دوره . سوم اینکه هزینه های آموزش خیلی بالاست . مثلا اینجا هزینه ی تحصیل بچه ها کلا رایگانه و سطح آموزشی هم بالاست ولی اونجا دوست من سالی دوهزار و پونصد دلار برای دختردبستانیش داره میده . هزینه های درمانی هم من ( البته فقط شنیدم ) که بالاست . اینجا بیمه واقعا بیمه است و تقریبا تمام هزینه های درمان رو از ویزیت متخصص تا عمل بیمارستان میده و تو حتی یک قرون هم لازم نیست پرداخت کنی . مگر کار پزشکیت برای زیبایی و اینا باشه . یکی از دوستای من تو یکی از استان‌های کبک پرستاره و راستش زیاد راضی نیست . میگه شیفتا سنگین و سخته و خود شهر هم خیلی سوت و کوره . ولی اونایی که ونکوور و شهرهای بزرگ هست راضی ان .

judy 25 فروردین 1402 ساعت 09:19 http://judyabbott0.blogfa.com

خدایاااااا چقدر گوگولیههههه

زری.. 24 فروردین 1402 ساعت 20:15

حس خیلی خوب و گرمی هست که یه کشور اینقدر خوب برای آدم مادرانگی کنه، گوارای وجودت عزیزم.
واقعا هم تابلوی بامزه ایه:))
حالا من که شهر و‌کشور دیگه ای زندگی نکردم اما فکر میکنم ترجیحم یه شهر کوچیک با یه ساختار بومی هست:)

خیلی دوست داشتم به کشور خودم همچین حسی داشتم و همیشه فکر میکنم اینا چه حسی دارن که اینقد حال میکنن با کشورشون
منم ترجیحم شهر کوچیک بود . البته شهر کوچیکی که امکانات مشابهی نسبت به شهرای بزرگ برای دخترم داشته باشه ، از این جهت المان به نظرم واقعا شاهکار زده . مثل اومده شرکت های بزرگی رو تو شهرهای کوچیکی زده و صنعت رو قشنگ پخش کرده . خلاصه اینطوریا

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد